۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

طرح بحثی برای آغاز تدوین و ارائه ی تحلیل جامعی از وضعیت ایران:

ساختار اصلی این نوشته و آنچه در ذیل آمده بر تحلیل و جمع بندی یکسان از سوی تعدادی از فعالان سیاسی ایران با اندیشه های متفاوت است.بی شک هر یک از این افراد با توجه به گرایشات خود نتایج خاص خود را از این تحلیل مشترک دنبال خواهند نمود. نظرات و استدلالاتی که این جمع بر روی آنها اشتراک نظر دارند برای بحث و تبادل و نظر بیشتر به سایر فعالان و گروه های سیاسی و اجتماعی عرضه می گردد.
«طرح بحثی» برای آغاز تدوین و ارائه ی تحلیل جامعی از وضعیت ایران
دولتهای پیشین این حکومت همیشه سعی داشتند تا به هر طریق ممکن هزینه ی لازم برای ارائه ی سوبسید به کالاها و خدمات کلیدی مانند آب، برق، گاز، نان، بنزین و ... و تامین نسبی کالاها و خدمات پایه از رویارویی مستقیم با مردم و به خصوص طبقات پائین جلوگیری کنند و حاشیه امنیت لازم را برای خود و نظام فراهم کنند اما به یکباره و در میانه ی اعتراضات به نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری بحث و جدل پیرامون طرحی بالا می گیرد که آغاز سیاستی نو در حوزه ی اقتصادی است.
دولت احمدی نژاد دست به اقداماتی می زند که حتی دولت هاشمی رفسنجانی نیز نخواست و یا نتوانست به اجرا در آورد. در مهمترین این اقدامات با اعمال سهمیه بندی بنزین، مقدمات آزاد سازی نرخ سوخت را فراهم نموده و سپس طرح هدفمند کردن یارانه ها را مطرح کرد. بی شک اعتراضات گسترده ی خیابانی به نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری عامل مهمی بود که اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها را با سرعت بیشتری به جلو راند.
طبقه ی متوسط شهری _ که از مدتها پیش اصلاح طلبان آنرا به عنوان هدف (مخاطب) خود معرفی می کردند _ وارد یک اعتراض خیابانی شده و با دولت محمود احمدی نژاد وارد یک منازع جدی، نسبتا طولانی مدت و تا حدودی خشن شد. اصلاح طلبان مدتها کوشیده بودند که طبقه ی متوسط شهری را فربه تر کنند و پایگاه قدرت خود را در میان آنان قرار داده بودند. اصلاح طلبان نه عقیده ای به هدف قرار دادن طبقات پائین جامعه داشتند و نه توانایی و امکاناتی برای این هدف گیری این قشر از جامعه بنابراین طیفی که احمدی نژاد نمایندگی سیاسی آنرا بر عهده داشت با استفاده ی گسترده از امکانات دولتی و نیز امکانات سنتی حکومت توانست این اقشار را با خود همراه کند و آنانرا از اصلاح طلبان دور کند. به دلیل درگیری طبقه ی متوسط شهری با دولت احمدی نژاد(به عنوان پلاک سیاسی یک جریان) این بسیار منطقی و طبیعی است که احمدی نژادبه نوعی این طبقه را با ریزش نیرو مواجه کرده و از قدرت کمی و کیفی آن بکاهد اما سوال اینجاست که چگونه این کار را خواهد کرد؟ و چرا تضعیف طبقه ی متوسط شهری روند اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها را تسریع کرد؟
پاسخ به این سوال به عنوان جای پایی برای شرح و بسط تحلیلی از شرایط امروز ایران است. اعتقاد اینست که متن حاضر را نه می توان مدعی ارائه ی یک تحلیل جامع دانست و نه حتی مقدمه ای بر این تحلیل. نوشته ی حاضر که برگرفته از یک تحلیل جمعی است ،تنها می کوشد طرح بحثی باشد به منظور درگیر کردن متفکرین و فعالان سیاسی و اجتماعی در ارائه ی هرچه سرعتر و دقیقتر تحلیلی جامع از وضعیت ایران به منظور مبنا قرار گرفتن در طراحی هر نوع راهبرد و راهکار سیاسی و اجتماعی.
در ایران بدون داشتن یک تحلیل جامع در فراز و نشیب فضای سیاسی آشوب زده ی موجود چند پاره شده و هرز خواهند رفت. این مهم نیست که توان و امکانات این نیروها تا چه حد به آنها اجازه ی کنشگری در عرصه ی حاضر را می دهد. فکر می کنم آنچه که مهم است در درجه ی اول شناخت کافی از نیروها و برآورد دقیق داشته هاست و در درجه ی دوم شناخت کافی و برآورد دقیق از دیگر نیروهای موجود در عرصه ی سیاسی و اجتماعی ایران. بدون داشتن شناخت کافی از بازیگران عرصه اقتصاد و سیاست و نیز جایگاه و توانائی های خود، اگر نتیجه انفعال و سردرگمی نباشد هر طرح و برنامه ای محکوم به شکست خواهد بود.
آنچه که قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر و اعتراضات به وجود آمده بعد از آن شاهد بودیم یا حل شدن نیروهای چپ در جریانات سیاسی دیگر بود و یا سکوت و انفعال و قناعت کردن به تحقیر و تقبیح آنچه که جزئی از عینیت جامعه ی ایران بود. مدعی نیستم که گروه سومی در میان نبود اما آنچه مسلم است نیروهای چپ در ایران به جای تلاش در جهت سازماندهی طبقه ی کارگر و ورود آنها به عرصه ی تحولات اجتماعی ایران و مقابله با ساختارهای غیر دموکراتیک حاکم بر ایران وظیفه ی اصلی خود را رها کرده و به دخالت در بازی سیاسی دیگران پرداختند.
از آنجا که بیشتر از آنکه حرفی برای گفتن داشته باشم درگیر سوالاتی هستم که اعتقاد دارم یافت پاسخ صحیح و دقیق آنها نطفه ی اولیه یک تحلیل طبقاتی جامع از ایران را به وجود خواهد آورد میل دارم به جای بیان اندیشه ها و نتایج خود از این سوالات (که هیچ ادعایی در باب صحیح یا دقیق بودن آنها ندارم) به مطرح کردن این سوال ها بپردازم تا مسیر فکری ای را که در آن قرار گرفته بودم را ترسیم کنم.
***
سوالات
1: در ادبیات سیاسی ما تکرار هزار باره ای از کلمه ای به نام «نظام» صورت می گیرد و ظاهرا معنی و مفهوم آن برای همه یکسان و روشن است. عدم تلاش برای توضیح یا تفسیر این کلمه می تواند به معنی آن باشد که این کلمه حاوی بار معنایی دقیق و مشخصی و پذیرفته شده ای است. سوال اینجاست که آیا واقعا تعریف همه ی ما آن هنگام که از کلمه ی «نظام» صحبت می کنیم یکسان و مشخص است؟ مرزها و چهارچوبهای آن ساختاری که در ادبیات سیاسی ما به عنوان «نظام» نام برده می شود دقیقا کجاست؟ چه افراد، گروه ها، نیروها و ... در این مرزها و چهار چوب ها قرار دارند؟
2: نقش و جایگاه رهبر حکومت در این نظام که در بالا تعریفی از آن ارائه شده است کجاست؟ رابطه ی رهبر و نظام در شرایط فعلی یک رابطه ی طولی است یا عرضی؟ توان تصمیم گیری و دخالت گری رهبر در مسائلی که نظام با آن روبه رو است تا کجاست؟
3: نقش و جایگاه محمود احمدی نژاد در نظامی که تعریف آنرا در بالا ارائه می دهید کجاست؟ احمدی نژادپدیده ی نوظهوری در عرصه ی سیاسی ایران بود که نظام او را به بازی گرفت یا احمدی نژادمهره ای بود که نظام برای پیش برد اهداف خود آنرا ساخت و به عرصه ی سیاسی وارد کرد؟
4: رابطه ی رهبر و احمدی نژادچگونه است؟ احمدی نژادمهره ی رهبر است یا یک انتخاب برای او؟
5: چرا رهبر از همان نقطه ی آغازین اعتراضات خیابانی در جایگاه فصل الخطاب قرار نگرفت و حتی با آنکه چند پاره گی (یا حتی بخوانید سر درگمی نیروهای درون یا نزدکی به نظام را دید) در وهله ی اول به اعلام این نکته که اگر نیروهای درگیر خود مشکلشان را حل نکنند خود شخصا پا به عرصه خواهد گذاشت قناعت کرد؟
6: آیا در اولین موضوع گیری صریح و مشخص رهبر در نماز جمعه ی تهران و اعلام اینکه شخصا خود را به نظرات احمدی نژاد(پلاک سیاسی سرمایه داری نظامی ایران) نزدیکتر می داند تا هاشمی (پلاک سیاسی سرمایه داری صنعتی؟! ایران) _ یا حتی (تلویحا) ناطق نوری (پلاک سیاسی سرمایه داری سنتی ایران) و «احتمالا» موتلفه (پلاک سیاسی سرمایه داری تجاری؟! ایران) _ دست به یک انتخاب زد یا از روی اجبار(؟!) یا ناچاری(؟!) وارد یک مسیر سیاسی _ اجتماعی جدید شد؟
7: آیا هاشمی رفسنجانی و طیف کارگزاران پلاک سیاسی صحیحی برای آن لایه از سرمایه داری ایران است که نزدیکی و همخوانی بیشتری با سرمایه داری جهانی دارد؟
8: آیا امثال لاریجانی، ناطق نوری و ... و طیف راست سنتی ایران پلاک سیاسی صحیحی برای سرمایه داری سنتی ایران هستند؟
9: آیا جریان موئتلفه پلاک سیاسی صحیحی برای سرمایه داری تجاری ایران است؟
10: آیا این احمدی نژاد بود که به ایجاد یا تقویت سرمایه داری نظامی ایران کمک کرد یا سرمایه داری نظامی ایران پیش از او وجود و قدرت داشت و ظهور احمدی نژاد سهم خواهی علنی و رسمی سرمایه داری نظامی ایران از قدرت سیاسی در ایران بود؟
11: پایه های اصلی سرمایه داری نظامی ایران در کدام بخش صنعت، خدمات یا بازرگانی قرار دارد؟
12: در کشور ایران و در زمان حاضر این کدام یک از بخشهای صنعت، بازرگانی و خدمات است که دست بالا را در اقتصاد دارد؟
13: نقش و جایگاه سپاه پاسداران در «نظام»ی که تعریف آنرا در سوال یک ارائه می شود چیست و کجاست؟
14: سپاه پسداران دارای ساختاری یکپارچه و یک تکه است یا ساختاری چند تکه دارد؟ افراد یا نیروهایی که در سپاه پاسداران دارای بدنه هستند چه افراد یا نیروهایی هستند و هر یک به چه میزان در آن نفوذ دارند؟
15: آیا تمام بدنه ی سپاه پاسداران دارای قابلیت دخالت در عرصه ی سیاسی ایران هستند؟ آیا تقسیم بندی سپاه سپاسداران بر حسب درجات نظامی صحیح است؟ آیا بدنه ی به اصلاح پائین سپاه قدرت نقش آفرینی دارد؟ آیا شکافی بین فرماندهان و بدنه ی سپاه به واقع وجود دارد؟ کدام بخش سپاه پاسدارن دارای قدرت عملیاتی است و توان موضع گیری و اعمال قدرت در هر زمینه ای را دارد؟
16: رابطه ی رهبر و سپاه پاسدارن چگونه است؟ این رهبر است که قدرت خود را از سپاه پاسداران می گیرد یا این سپاه است که مشروعیت خود را از رهبری می گیرد؟ یا هر دو یا چه؟ این سپاه پاسداران است که مطیع رهبری است یا رهبری وظایف سیاسی مورد نظر سپاه را به اجرا در می آورد؟ این رابطه در گذشته به شکلی بوده و در حال حاضر به چه شکلی در آمده است؟
17: آیا احمدی نژادبه بحثهایی که در باب حکومت جهانی _ اسلامی می کند اعتقاد دارد یا این نظریات و مباحث برای مقاصد و منافع دیگری مطرح می شود؟
18: آیا دولت احمدی نژادتوان و امکان تعامل با غرب را دارد یا نه؟
19: مهمترین عاملی که می تواند محور و مبنای هر نوع مذاکره ی دولت احمدی نژادو غرب باشد چیست؟
20: دنیای غرب از مسلح شدن ایران به سلاح هسته ای بیشتر واهمه دارد یا بنیادگرایی اسلامی به سبک احمدی نژاد؟
21: در صورتی که دولت آمریکا و دولت احمدی نژادبر سر میز مذاکره بنشینند و با یکدیگر روابط برقرار کنند در افکار عمومی دنیا، افکار عمومی مردم ایران، افکار عمومی مردم آمریکا، از منظر اتحادیه اروپا، قدرتهای نو ظهور جهانی مانند چین، برزیل، هند و ... ، جناح ها و سیاستمداران موافق و مخالف دولت در ایران و در کشورهای درگیر ایران( هر یک به صورت جداگانه) کدام یک از دو طرف را پیروز واقعه خواهند دانست؟ از منظر هر یک از این گزینه این دولت آمریکا است که توانسته است دشمنی که او را شیطان بزرگ می خواند مهار کرده و سر میز مذاکره بنشاند یا این دولت احمدی نژاداست که توانسته دشمن خود را وادار به پذیرش هژمونی و مشروعیت خود کند؟
22: آیا با اجرایی شدن روند مذاکره ی مستقیم و فراگیر بین ایران و آمریکا نظام حاکم بر ایران با بحران هویت و ریزش بدنه روبه رو خواهد شد؟ در صورت ایجاد بحران هویت و ریزش نیرو نظا قادر به مقابله با آن خواهد بود؟ چه دشمنی جایگزین دشمن بزرگ قدیمی نظام ایران خواهد شد تا نظام حاکم بر ایران با موضع گیری علیه آن هویت پیدا کند؟ آیا رسانه و منبر و ... توان اغنای بدنه ی حامی نظام را دارد؟ آیا رهبر از خود برای جلوگیری از این ریزش نیرو هزینه خواهد کرد؟ آیا اصلا رهبر نظام موافق این نوع مذاکره و یا ایجاد رابطه خواهد بود؟ آیا رهبر ایران می تواند در مقابل این موضوع سکوت کرده و موضع گیری نکند؟
23: روسیه و چین تا کجا حاضر به حمایت از ایران در منازعه اش با جهان غرب خواهند بود؟ آیا روسیه و چین یک ایران در نهایت اتمی را خواهد پذیرفت؟
24: آیا قدرت های غیر اتمی منطقه ای مانند ترکیه، عربستان و ... یک ایران اتمی را تحمل خواهد کرد؟اگر آری چرا؟ و اگر نه میزان تلاشی که برای جلوگیری از اتمی شدن ایران خواهند کرد تا چه میزان خواهد بود؟
25: آیا قدرت های اتمی منطقه ای مانند هند و پاکستان یک ایران اتمی را تحمل خواهد کرد؟ اگر آری چرا و اگر نه میزان تلاشی که برای جلوگیری از اتمی شدن ایران خواهند کرد تا چه میزان خواهد بود؟
26: دولت احمدی نژاداز مذاکره با غرب به دنبال بقای نظام است یا به دنبال قدرت گیری خود؟
27: چرا با وجود مخالفت های سنگین جهانی و امکان وقوع یک جنگ بزرگ دولت احمدی نژاددر آخرین (بخوانید حساس ترین) مرحله از زنجیره ی فعالیت های هسته ای خود میل به این دارد که با حساسیت و سر و صدای بیشتری به جلو برود؟
28: در نهایت این نظام خواهد بود که از کارت فعالین هسته ای برای بقای خود استفاده خواهد کرد یا سرمایه داری نظامی ایران برای تضمین پذیرفته شدن از سوی غرب به عنوان قدرت مسلط جدید ایران؟
29: قصد احمدی نژاد از حمایت از طبقات پائین جامعه در طرح هدفمند کردن یارانه ها چیست؟ ایجاد پایگاه طبقاتی دائم در این طبقات؟ ایجاد پایگاه سیاسی موقت و یارگیری مقطعی از آنها؟ حذف آنها به عنوان یک مجهول (کنشگر) در معادله ای که قرار است نتیجه ی آن تضعیف طبقه ی متوسط باشد یا راهکاری برای تعدیل تبعات یک برنامه ی اقتصادی گسترده؟
30: احمدی نژاد با استفاده از امکانات، ابزارها و اختیارات دولتی تا چه مدتی خواهد توانست مانع از بروز اعتراضات اقتصادی گسترده در طبقات متوسط به پائین جامعه شود؟ این امکانات، ابزارها و اختیارات چه هستند و احمدی نژادچگونه آنها را به کار خواهد بست؟
31: آیا اگر احمدی نژادنتواند در یک فرصت زمانی سه تا پنج ساله به قدرت هسته ای دست پیدا کند برنامه های اقتصادی به اجرا درآمده در این بازه ی زمانی او را زمین خواهد زد یا ایجاد رابطه گسترده با غرب او را نجات خواهد داد؟
32: در صورتی که با جلو رفتن برنامه ی هسته ای در سه تا پنج سال آینده مقاومت جامعه ی جهانی شدیدتر و جدی تر شود و به شکل ملموس و غریب الوقوعی بقای نظام و رهبری با خطر مواجه شود آیا نظام یا شخص رهبری قادر خواهد بود احمدی نژاد(سرمایه داری نظامی ایران) را متوقف کرده و او را از قدرت خلع کند؟ آیا نظام و رهبری اکنون و در زمان حاضر این قدرت را دارد؟ تبعات حذف احمدی نژاد در زمان حاضر برای نظام و رهبری چیست؟ تبعات حذف رهبری توسط سرمایه داری نظامی ایران در سه تا پنج سال آینده چه خواهد بود؟
33: چرا احمدی نژاد صریح و شفاف علیه طرح کنترل جمعیت در ایران موضع گیری کرده و اعلام می کند نرخ رشد جمعیت باید در ایران افزایش یابد؟ معمولا بالا رفتن نرخ رشد نتیجه زاد و ولد در کدام یک از طبقات جامعه است؟
34: چرا صادق محصولی به عنوان یکی از چهره های سرمایه داری نظامی ایران و وزیر فعلی رفاه دولت احمدی نژاداعلام می کند ماهیت آموزش در مهد های کودک باید اسلامی باشد و در مهد های کودک باید به کودکان فرهنگ شهادت آموخته شود و مسئولان مهد کودکها باید کودکان را برای شهادت آماده کنند؟ چرا در یک فاصله ی زمانی کوتاه صادق محصولی به دفاع از موضع احمدی نژاددر باره ی افزایش نرخ جمعیت در ایران اقدام می کند؟
35: اگر احمدی نژاد و سرمایه داری نظامی در ایران به دنبال رابطه با غرب هستند چرا همزمان خود را برای یک شرایط جنگی آماده می کنند؟
36: آیا لایه های رو به حذف سرمایه داری ایران را باید جزئی از ساختارهای نظام محسوب کرد؟
37: محسن رضایی به عنوان یک کاندیدای ریاست جمهوری که سابقه ی فرماندهی در سپاه پاسداران را دارد و به عنوان طعمه بر سر قلاب سرمایه داری سنتی و جریان کارگزاران به طرف سپاه پاسداران پرتاب شده است در مناظره ی تلویزیونی با محمود احمدی نژاد ضمن آنکه تلویحا احمدی نژادرا به جنگ آفرینی متهم می کند درایت و آگاهی رهبری را عامل آن می داندکه «هواپیماهایی آمریکا برخاسته برای بمباران ایران را دوباره ی به فرودگاه هایشان باز گردانده است». موضع محسن رضایی در این مناظره چیست؟ نقش یک فدایی رهبر که حتی در میان یک شو انتخاباتی هم در حال تطهیر رهبری و برجسته کردن نقش او است یا نقش یک کنار گذاشته شده که از آخرین فرصتها برای نشان دادن همراهی خود با رهبری و سپاه استفاده می کند؟
...
***
الف: جنگ لایه های مختلف سرمایه داری ایران
نظریه 1: اضافه در آمد حاصل از نفت پس از کسر مخارج متعارف کشور با هزینه هایی که جمهوری اسلامی ایران در بحث امتیاز دهی به چین و روسیه و ... می کند، هزینه هایی که برای اعمال دخالت در کشورهایی مانند عراق، افغانستان، کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین و .. خرج می شود و هزینه هایی که صرف تامین ما به تفاوت افزایش قیمت های ناشی از تحریم می شود به حالت یر به یر رسیده است و نمی توان تصوری از انجام مانورهای بیشتری از آنچه که جمهوری اسلامیدر حال حاضر انجام می دهد داشت.
نظریه 2: احمدی نژادبرای انجام هر مانوری در عرصه اقتصاد داخلی کشور دیگر نمی تواند متکی به در آمد نفت باشد و ناچار باید با در اختیار گرفتن درآمد حاصل از طرح هدفمند کردن یارانه ها و خارج کردن هر چه بیشتر آن از نظارت مجلس و دیگر نهادهای مزاحم آن را راسا و بر حسب نیاز و طرح های خود به کار گیرد.
نظریه 3: احمدی نژادبرای انجام هر مانوری در عرصه اقتصاد داخلی نیازمند انجام مانورهایی در عرصه اقتصاد خارجی کشور است. در این زمینه احمدی نژادتنها و تنها متکی به ذخایر ارزی سالهای گذشته خواهد بود و می توان انتظار داشت در این تحوا اقتصادی بزرگ توسط دولت، وی تمام اندوخته های ارزی گذشته ی جمهوری اسلامیصرف کنترل قیمتها و نرخ تورم با استفاده از اهرم اقتصاد خارجی شود.
نظریه 4: در منازعه ی قدرت در میدان اقتصاد و به تبع آن سیاست در ایران آن نیرویی پیروز خواهد بود که قدرت اطلاعاتی و نظامی را در اختیار دارد.
نظریه 5: جریان موئتلفه به عنوان نماینده ی بازار ایران چه در زمان هاشمی، چه در زمان خاتمی و چه در زمان احمدی نژاد تنها یک هدف را دنبال کرده است که عبارت است از «همراهی و همسویی با دولت» آنچه که از مواضع و رفتار جریان موئتلفه دریافت می شود حاکی از این است که آنها به این تتیج رسیده اند که تنها و تنها با همراهی و همسویی با دولتها و به ویژه قدرت مسلط درون کشور قادر به ادامه ی حیات خواهند بود. به دلیل نزدیکی زیاد تفکرات نمایندگان سیاسی بازار با سران دولت در دوره های نهم و دهم باید از تعریف هر نقش و جایگاهی خارج از جبهه ی سرمایه داری نظامی و دولت احمدی نژادبرای این جریان خودداری کرد.
*
لایه های مختلف سرمایه داری ایران به شدت با یکدیگر درگیر شده اند. انتخابات ریاست جمهوری دو دوره ی اخیر بیش از آنکه جنگ سیاسی باشد یک جنگ درون طبقه ای در سرمایه داری ایران بوده است. سرمایه داری نظامی ایران که در ادبیات سیاسی سالهای اخیر به عنوان سرمایه داری تازه به میدان آمده از آن نام برده می شود نه تنها قبل از روی کار آمدن محمود احمدی نژاد در ایران وجود داشت بلکه از همان میانه ی دوره ی جنگ ایران و عراق به شدت در حال رشد و قدرت گیری بود. احمدی نژاد (بخوانید ریاست جمهوری و قدرت سیاسی) سهمی بود که سرمایه داری نظامی آنرا طلب می کرد و به هر طریقی باید آنرا به دست می آورد. احمدی نژاد مهره ای نبود که پا به عرصه ی سیاست گذاشته باشد و مورد توجه سرمایه داری نظامی ایران قرار گرفته باشد بلکه احمدی نژاد مهره ای بود که توسط سرمایه داری نظامی ایران ساخته و پرداخته شد و راهی میدان سیاست شد. راست سنتی ایران و سرمایه داری تجاری ایران با یک انتخاب سیاسی نادرست به شدیترین وجه ممکن منافع اقتصادی خود را معرض خطر قرار داد. سرمایه داری نظامی ایران از ضعف دیگر لایه های بورزوازی ایران استفاده کرده و با تشخیص درست ضعف آنها در عرصه سیاست توانست آنها را با خود همراه کند و حال سرمایه داری نظامی ایران وارد حریم اقتصادی آنها شده و قصد دارد سهم آنان را از منابع اقتصادی از چنگ آنها درآورده و منشا قدرت سیاسی آنانرا نابود کند.
اصلاح طلبان ایران در دو دوره ی اخیر انتخابات ریاست جمهوری بدترین بازی سیاسی خود را به نمایش گذاشته و راست سنتی و سرمایه داری تجاری - خدماتی ایران را بیشتر و بیشتر به سمت سرمایه داری نظامی ایران هل داده و از خود دور ساختند.
سعید حجاریان که زمانی از او به عنوان تئوریسین جریان اصلاحات نام می بردند در «پیش» از انتخابات دوره ی اخیر ریاست جمهوری در مصاحبه ای اعلام کرد که «با توجه به شرایط حاضر» ناطق نوری را مناسب برای پست ریاست جمهوری تشخیص می دهد. حجاریان جنگ لایه های مختلف سرمایه داری ایران را درک کرده و اهمیت آنرا تشخیص داده بود اما او به هیچ وجه ممکن توانایی همراه کردن دیگر همراهان خود و به تبع آن طبقه ی متوسط را نداشت. او مجبور بود به اجبار وارد بازی ای شود که نقشی در آن داشته باشد و جایگاه خود را از دست ندهد هرچند که می توان احتمال داد از نادرست بودن بازی جدید اطمینان داشت. نه تنها قشر جوان طبقه ی متوسط که سیاستمداران جوان ایران به هیچ وجه ممکن راضی به همراهی و اتحاد با جریان سیاسی ای که در دوره ای رقیب سرسخت اصلاحات بود نمی شدند و حجاریان توان همراه کردن آنها را نداشت.
سرمایه داری سنتی و سرمایه داری تجاری ایران در انتخابات دوره ی نهم ریاست جمهوری در ابتدا از یکدیگر جدا شدند. راست سنتی پشت سر لاریجانی قرار گرفت و جریان موئتلفه با آنکه در ابتدا به قالی باف نزدیک شده بود در قاصله ی کمی از انتخابات پشت سر احمدی نژاد قرار گرفت. راست سنتی هم با حذف لاریجانی در دور اول انتخابات در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری پشت سر احمدی نژاد قرار گرفت.
در دوره ی دهم ریاست جمهوری جریان موئتلفه باز پشت سر محمود احمدی نژاد قرار گرفته و راست سنتی در بین احمدی نژاد و رضایی سرگردان شد. به هر روی در هر دو دوره ی نهم و دهم انتخابات ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد از آرای سرمایه داری سنتی و سرمایه داری تجاری - خدماتی ایران سود جست.
سرمایه داری نظامی ایران مدتها بود سرگرم دلالی و تجارت بود و فعالیت های تولیدی و خدماتی خود را تحت عناوینی مانند قرارگاه خاتم النبیا و ... به پیش می برد. اگر جریان کارگزارن را به عنوان نماد سرمایه داری جدید ( یا مدرن یا صنعتی یا نیمه صنعتی یا هماهنگ با سرمایه داری جهانی و ... ) در نظر گرفته و محور فعالیتهای اقتصادی آنرا تولید در نظر بگیریم می توان فهمید چرا «بازار» یعنی همان جریانی که موئلفه پلاک سیاسی آن است با سرمایه داری نظامی ایران همراه تر است تا سرمایه داری سنتی ایران. همچنین می توان درک کرد که چرا در جریان دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری سرمایه داری سنتی ایران با طرح کاندیداهای نظامی مانند رضایی و قالیباف سعی می کرد دراردوگاه سرمایه داری نظامی ایران آشوب و تردید به راه بیاندازد.
(هرچه که این نوشته جلوتر می رود این احساس و عقیده که باید رهبر و سپاه پاسدارن را در رابطها ی بسیار نزدیک تر نسبت به هم قرار داد و احمدی نژادرا نامزد مشترک از پیش تعیین شده ی آنها دانست ،قوی و قوی تر می شود.)
(احمدی نژاد پایگاه طبقاتی اصلاح طلبان را هدف قرار می دهد)
احمدی نژاد با اتخاذ بنیادگرایانه ترین اندیشه های اسلامی توانسته این اطمینان را برای خود فراهم کند که جریان راست سنتی و موئتلفه و ... را کاملا از دستبابی به بدنه ای که «نیروهای نظام» نامیده می شوند محروم کند. احمدی نژاداز کندی و کهنگی راست سنتی در عرصه ی سیاست استفاده کرده و با تحرکات سریع خود را به عنوان پلاک سیاسی انحصاری «نیروهای نظام» مطرح کرده است. احمدی نژاد می داند که بید به خوبی از آنچه «تحرکات ضد انقلاب»، «دشمنان نظام»، «فریب خوردگان»، «آشوب طلبان»، «فتنه گران» و ... استفاده کرده و در کوتاهترین زمان ممکن ضربه ای اساسی به طبقه ی متوسط شهری ایران به عنوان پایگاه طبقاتی اصلاح طلبان وارد کند تا آنها را نیز مانند راست سنتی ایران با فقدان بدنه ی اجتماعی مواجه کرده و از عرصه ی سیاسی ایران حذف کرده یا چنان ضعیفشان کند که توانایی مقابله با سرمایه داری نظامی ایران و دولت احمدی نژاد را از دست بدهند.
طرح هدفمند کردن یارانه علاوه بر آنکه راهکاری برای دولت احمدی نژاد است تا نقدینگی لازم برای انجام طرحهای داخلی و خارجی خود را به دست آورد و قدمی بلند برای همسان کردن سیستم اقتصادی کشور با سیاستهای سازمان تجارت جهانی می تواند به عنوان مجازاتی سنگین برای طبقه ی متوسط شهری ایران محسوب شود. احمدی نژاد در سه سال آینده خواهد کوشید با استفاده از اختیاراتش در باب کاهش تعرفه های واردات کالا و جلوگیری از افزایش قیمتها مانع از اعمال فشار به طبقات پائین جامعه شود و در عوض با بالا رفتن نرخ خدمات شهری و سوخت فشار سنگینی را به طبقه ی متوسط شهری وارد خواهد آورد. او ابزار و اختیارات کافی برای تزریق کمک مستقیم به طبقات پائین جامعه را بدست آورده است و می تواند اطمینان کافی داشته باشد که با اعتراضی از سوی طبقات پائین جامعه مواجه نخواهد شد.
طبقه متوسط شهری امنیت اقتصادی خود را از دست خواهد داد و سرگرم شدن او به تامین معاش و هزینه های زندگی تا حدود زیادی آنرا زمین گیر خواهد کرد و اجازه ی اعتراضات خیابانی مستمر و طولانی را از این طبقه خواهد گرفت. طبقه ی متوسط شهری نیاز به همراهی پیدا خواهد کرد تا بتواند در اتحاد با آن وارد یک اعتراض اقتصادی به دولت احمدی نژادشود اما احمدی نژادپیشاپیش راه طبقه ی متوسط شهری را برای یکپارچه شدن جامعه ایرانی(طبقه متوسط و اقشار ضعیف) می ببندد. دولت سعی می کند اختیار کارخانه هایی که خود با طرح خصوصی سازی گسترده اش به ورشکستگی کشانده است دوباره به دست گیرد و برای کارگرانی که پیش از این هم بر این عقیده و باور هستند که «بودن اختیار کارخانه ها در دست دولت یعنی امنیت شغلی و تضمین دریافت حقوق» به عنوان تنها حامی ظاهر شود. دولت حداقل برای سه تا پنج سال مادر خرج کارخانه های می شود و سعی می کند با بازی کردن با نرخ ارز و تعرفه ها و پرداخت کمکهای مالی کاملا اقشار ضعیف جامعه را با خود همراه کند و آنان را کاملا از طبقه ی متوسط شهری دور کند.
از طرف دیگر سرازیر شدن کالا از مرزها به داخل کشور برای کنترل قیمتها بی شک ضربه ای شدید به اقتصاد کشور و از بین رفتن صنایع داخلی خواهد بود. زمانی می توانداز واردات کالا به عنوان تعدیل کننده ی قیمتها استفاده شود که نقدینگی لازم برای خرید کالا در دستان دولت وجود داشته باشد چرا که در غیر این صورت تنها ورود کالاهایی به کشور سبب کاهش قیمتها خواهد شد که که قیمت آنها پائین تر از قیمت تولیدی آنها در کشور باشد و قیمت دیگر کالاها (که معمولا کالاهای با نیاز به تکنولوژی هستند) کنترل نخواهند شد. می توان پیش بینی کرد که تمام ذخایر ارزی کشور در سالهای گذشته (که اصلا ربطی به صندوق ذخیره ی ارزی ندارد) صرف تامین کالا از خارج از کشور شود. همچنین میزان نقدینگی ای که از صرفه جویی حاصل از تعدیل و حذف یارانه ها در اختیار دولت قرار گرفته است در این زمینه به کمک احمدی نژادخواهد آمد. حال مساله ی مهم سرنوشت و ثمره ی این هزینه است. اگر صرف این هزینه ها منجر به ایجاد زمان کافی برای تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته ای شود این هزینه برای نظام و برای سرمایه داری نظامی ایران یک هزینه ی مطلوب و مناسب محسوب می شود. این هزینه اگر حتی منجر به ایجاد زمان کافی برای هژمون شدن سرمایه داری نظامی در ایران شود به طوری غرب آنرا به عنوان قدرت مسلط به رسمیت شناخته و با آن وارد مذاکره شده و به برقراری رابطه با ان بپردازد باز هم این هزینه یک هزینه ی مطلوب و مناسب از نظر نظام و سرمایه داری نظامی ایران خواهد بود. چنانچه که احمدی نژادنتواند با صرف این هزینه و به کار گیری این استراتژی به توان هسته ای کافی دست پیدا کند و یا هر نوع مشکلی مانع از هژمون شدن سرمایه داری نظامی بر ایران شود نه تنها این هزینه، هزینه ای نا مناسب و از دست رفته خواهد بود که بنیانهای اقتصادی و تولیدی ایران را بر باد داده و ضمن حذف طیفی که احمدی نژادپلاک سیاسی آن است خود نظام را هم در معرض یک فروپاشی از درون قرار خواهد داد.
***
ب: پرونده ی هسته ای و معادلات بین المللی
(سرمایه داری نظامی ایران به دنبال رابطه با غرب)
نظریه1: آمریکا نشان داده است که ابایی از برقرای رابطه و همکاری با سرمایه داری های نظامی حاکم بر کشورهای عقب افتاده و در حال توسعه ندارد. تنها شرط برقراری این رابطه این است که سرمایه داری نظامی در این این کشورها هژمونی کامل داشته و قدرت مسلط و با دوام این کشورها باشد.
نظریه2: در زمانی که خطر به رسمیت شناخته شدن سرمایه داری نظامی در یک کشور توسط غرب و آمریکا وجود داشته باشد تنها راهکار باقی مانده برای دیگر لایه های سرمایه داری و جناح های سیاسی مقابل سرمایه داری نظامی در آن کشور «جلوگیری از هژمون شدن» سرمایه داری نظامی یا «برهم زدن هژمونی» سرمایه داری نظامی است.
نظریه 3: اتحادیه اروپا و آمریکا خود اولین نقض کنندگان تحریم ها علیه کشورهایی هستند که سرمایه داری نظامی در حال حاکم شدن بر آنها هستند.البته که چین و روسیه جای خود دارند.
نظریه 4: احمدی نژادمی تواند با قرار دادن نظام در رابطه ای که حاصل آن تضمین امنیت و تدوام بقا برای نظام باشد آنرا کاملا با خود همراه کرده و در این میان از این رابطه به برای به رسمیت شناخته شدن و افزایش قدرت استفاده کند.
نظریه 5: نظام مدتهاست به این نتیجه رسیده است که برای تحمیل خود به جامعه ی جهانی و ممانعت از حذف خود راهی به جز دستیابی به قدرت هسته ای ندارد.
نظریه 6: وضعیت آمریکا در عراق و افغانستان نشان می دهد که آمریکا قدرت درگیر شدن در جنگ دیگری حداقل به صورت فوری را ندارد و این قدرت به دلیل شرایط ایران تا زمانی که مطمئن شود ایران با دستیابی به سلاح هسته ای کوتاهترین فاصله ی زمانی را دارد اقدام به وارد شدن به یک جنگ دیگر نخواهد کرد.
نظریه 7: سرمایه داری نظامی ایران و دولت احمدی نژادبه این برآورد رسیده است که تا زمان آماده شدن غرب برای یک رویارویی نظامی با ایران زمانی در حدود سه تا پنج سال در اختیار دارد. این زمان تنها زمان باقیمانده برای سرمایه داری نظامی ایران است تا ضمن درهم کوبیدن قدرت اقتصادی دیگر لایه های سرمایه داری و حذف قدرت سیاسی آنها خود را به عنوان قدرت مسلط داخل ایران معرفی کرده و ضمن دستیابی به یک توان هسته ای بدون بازگشت (دستیابی به سلاح هسته ای یا هر توانایی دیگری) خود را از زیر هزینه های سنگین رابطه ی احتمالی آینده با غرب خلاص کند.
نظریه 8: برای یکپارچه کردن لایه های مختلف سرمایه داری در ایران و به دست گیری قدرت اقتصادی و سیاسی کشور به تغییر ریشه ای برنامه های اقتصادی و وارد کردن ضربه ی سنگین به نیروهای سیاسی رقیب در ایران است.
*
سردرگمی آمریکا و غرب در رابطه با برقراری رابطه با دولت محمود احمدی نژاد به وضوح مشخص است. آمریکا و غرب می داند که اگر بر سر میز مذاکره با احمدی نژادبنشیند این به معنای پذیرفتن هژمونی قدرت پشت سر احمدی نژادبر ایران و اعلام یک رویکرد جدید نسبت به ایران در افکار عمومی جهان خواهد بود. برای آمریکا و غرب برقراری رابطه با یک بورژواری نظامی یک تابو نیست. تجربه ی پاکستان و ترکیه و ... نشان داده است غرب بلادرنگ دست به این کار خواهد زد ولی سوال برای غرب اینجاست:
آیا احمدی نژادبه عنوان نمود سیاسی بورژواری نظامی ایران واقعا در ایران هژمونی دارد؟
و سوال برای من اینجاست که:
غرب با بنیادگرایی مهاجمی که احمدی نژادمنادی آن است چه خواهد کرد؟ غرب چگونه با رویای ایجاد امپراطوری اسلامی احمدی نژادو همفکران او کنار خواهد آمد؟
دقیقا به این دلیل است که باید پاسخ این سوال را داد که:
آیا احمدی نژادبه واقع به افکار بنیاد گرایانه ی خود معتقد است یا این عقاید تنها نقابی برای ایجاد آرایشی جدید در عرصه ی جهانی است که قرار است در نهایت برگ برنده ای در دست احمدی نژادو نظام برای مذاکره با غرب باشد؟
سرمایه داری نظامی ایران چاره ای ندارد جز آنکه در زمان پیش رو به سراغ یک یک جنبشهای اجتماعی و ساختارهای سیاسی برود و یک یک آنها را متلاشی کند. افزایش دستگیریها، صدور احکام سنگین زندان، نظارت شدید بر حوزه ی نشر و فضای مجازی، گسترش نظارتهای مستقیم امنیتی به مدارس، بسته شدن بیش از پیش فضای دانشگاه، حذف رقبای سیاسی احزاب اصولگرا با پروژه ای به اسم پرونده ی مفاسد اقتصادی و اخلاقی، ایجاد فضای خفقان در کشور و رفتارهای از این دست احتمالا در دستور کار دولت احمدی نژادقرار خواهد گرفت.
اصولگرایان دارای روابط خارجی و آن لایه از سرمایه داری ایران که نزدیک به سرمایه داری جهانی است به صورت هدف شماره ی یک سرمایه داری نظامی در خواهند آمد و بزرگترین مناقشات سیاسی سه سال آینده در ایران جنگ تمام عیاری خواهد بود که بین این دو گروه در خواهد گرفت.
هر قدم که رابطه ی غرب و دولت احمدی نژادبهبود یابد یا به جلو رود از اهمیت نقش چهره های سیاسی راست سنتی و جریان کارگزاران و ... بیشتر کاسته خواهد شد و با توجه به درگیری این طیفها در عرصه ی اقتصاد و سیاست داخلی در همه ی عرصه ها رو به ضعف و نابودی خواهند داشت.
***
ج: راهکار مقابله با مستقر شدن یک سرمایه داری نظامی در ایران
(اتحاد رقبای سرمایه داری نظامی ایران در داخل کشور و ورود طبقات پائین به عرصه ی مبارزات سیاسی)
نظریه 1: اقوام مختلف ایران به خصوص اقوام آذری و کرد به اعتراضات پس از انتخابات نپیوستند و این منازعات را درگیری بین قوم فارس ارزیابی کردند.
نظریه 2: اقشار ضعیف (تاکید می کنم «اقشار ضیعف یا به قول چپ گرایان طبقه کارگر» و نه روشنفکران این طبقه) و زحتمکشان ایران به اعتراضات پس از انتخابات نپیوستند.
نظریه 3: کشاورزان و روستائیان ایران نه تنها به اعتراضات پس از انتخابات نپیوستند که یکی از پایگاه های مهم قدرت احمدی نژاددر خود انتخابات آرای کشاورزان و روستائیان بود.
نظریه 4: سرمایه داری سنتی ایران و همچنین سرمایه داری تجاری- خدماتی ایران بدنه ی اجتماعی لازم برای وارد شدن به یک جنگ پایاپای با سرمایه داری نظامی ایران را ندارند.
نظریه 5: راست سنتی ایران می تواند از ارتباطات خود برای کنترل نهادهای اطلاعاتی و امنیتی به عنوان محور قدرت سرمایه داری نظامی ایران استفاده کرده و ضمن ارائه ی تضمینهای موثر به رهبر نظام فاصله ی او را با سرمایه داری نظامی ایران زیاد کرده یا حداقل ضرب آهنگ حرکت و همراهی او را با سرمایه داری نظامی ایران کند کنند.
نظریه 6: قدرت چانه زنی راست سنتی در داخل نظام، قدرت تاثیر گذاری جدی رهبری بر برنامه های سرمایه داری نظامی ایران، توانایی فصل و الخطاب بودن رهبری در بحث رابطه با آمریکاف امکان پیوند خوردن سرمایه داری سنتنی و سرمایه داری تجاری- خدماتی ایران با نیروهای مقابل سرمایه داری نظامی ایران هر لحظه رو به کاهش است و این سرمایه داری نظامی ایران است که از تلف شدن زمان در سه تا پنج سال آینده سود خواهد برد.
نظریه 7: با آغاز هر تحرکی از باقیمانده توان و تشکیلات اصلاح طلبان برای مقابله با هژمونی سرمایه داری نظامی ایران باید شاهد صف بندی یک طیف از اصلاح طلبانی بود که نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی (به عنوان محور قدرت سرمایه داری نظامی ایران) آنها را تحت کنترل دارند و از آنها به عنوان یک سنگر (ماسک) علیه دیگر نیروهای فعال اصلاح طلبان استفاده خواهد کرد.
نظریه 8: اصلاح طلبان به عنوان بخشی از تنها طرح ممکن برای مقابله با هژمونی سرمایه داری نظامی در ایران به اقشار ضعیف ایران نیاز دارند. از نیروهای لیبرال نزدیک به جریان جهانی گرفته تا نیروهای نو تولد یافته اپوزوسیون، همگی به یکباره اعلام می کنند که تنها راه گسترش موج سبز و پیروزی، آغاز اعتصابات کارگری و درگیر کردن طبقات پائین جامعه است. اما نباید فراموش کرد اصلاح طلبان به شدت از فعال شدن خارج از کنترل طبقات پائین جامعه ایران هراس داشته و به خوبی خطر حذف گفتمان اصلاح طلبی و پس زده شدن توسط یک جریان سوسیالیستی را حس کرده و همچنان به دنبال این هستند که طبقه ی متوسط پشت سر اصلاح طلبان در جایگاه مقابله با سرمایه داری نظامی ایران قرار داشته باشند و طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران به همراه نیروهای سوسیالیست پشت سر آنها قرار داشته باشند.
*
همراهی کامل رهبر حکومت ایران با سرمایه داری نظامی ایران نه تنها سرمایه داری سنتی و سرمایه داری نزدیک به جریان سرمایه داری جهانی را در حالت خلع سلاح کامل سیاسی قرار خواهد داد که سبب خواهد شدن مرزها و چهارچوبهای نظام بسته تر و کوچکتر شوند. لایه ای از سرمایه داری ایران که علاوه بر در اختیار دشتن نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی ساختار سیاسی کشور را هم در دست داشته و با استفاده از اختیارات خود در حوزه ی دولتی قادر به انجام مانورهای بزرگ است و از طریق ارتباط ارگانیک خود با رهبری می تواند هر لحظه قوه ی قضائیه ایران را به صورت کامل در دست بگیرد و آنرا علیه هر دشمن و رقیب داخلی به کار گیرد بی شک پیروز جنگی خواهد بود که در بین لایه های مختلف سرمایه داری ایران در جریان است.
با توجه به تقلیل توان طبقه ی متوسط شهری و زیر ضرب رفتن آن با طرح هدفمند کردن یارانه ها و نیز بازداشت گسترده ی چهره های اصلاح طلب و بدنه ی سیاسی این جریان نمی توان تصوری از پیروزی یا مقاومت آنها در برابر سرمایه داری نظامی ایران داشت.
و نیز با توجه با سرکوب شدید نیروهای چپ گرا در ایران در دو رژیم متفاوت و در یک بازه ی زمانه ی شش دهه ای و نبود هر نوع ساختار و تشکیلات تاثیر گزار بر طبقات پائینی جامعه و در یک کلام فقدان آگاهی طبقاتی در بین طبقات پائین جامعه نمی توان تصوری از پیروزی یا مقاومت آنها در برابر سرمایه داری نظامی ایران داشت. حداقل با اطمینان می توان گفت که در فقدان یک آگاهی طبقاتی عمومی نمی توان تصوری از یک تغییر و تحول توسط آنها داشت.
بخشی از نیروهای اصلاح طلب در ایران تلاش دارند به عنوان آخرین راهکار برای مقابله با سرمایه داری نظامی وارد به صورت یک میانجی بین سرمایه داری سنتی و سرمایه داری نزدیک به سرمایه داری جهانی از یک طرف و نیروهای سوسیالیست و طبقات پائین جامعه از طرف دیگر قرار بگیرند. تقویت طبقه ی متوسط شهری و به راه اندازی یک حرکت اعتراضی جدید با استفاده از نیروهای تازه نفس طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران و استفاده از نقش کلیدی این طبقه در جایگاه اعمال یک فشار اقتصادی تغییر دهنده به منظور ایجاد یک فشار سیاسی در حمایت نسبی چانه زنی های چهره های سیاسی دیگر لایه های سرمایه داری ایران که در مقابل سرمایه داری نظامی ایستاده اند.
***
ادامه ی سوالات:
...
40: فعالان کارگری ایران و مهره های روشنفکر این طبقه چه نظری درباره ی اقتصاد دولتی دارند؟ نظر آنها درباره ی اقتصاد غیر دولتی چیست؟ آیا نظرات این افراد می تواند بسته به شرایط زمانی به صورت کوتاه مدت به عنوان یک تاکتیک تغییر یابد؟
41: چرا موسوی و کروبی اعتقادی به هیچ نوع تغییر و تحول طبقاتی در ایران ندارند و مشخصا چرا کروبی با راهکار ارائه شده در بالا برای مقابله با سرمایه داری نظامی ایران کاملا مخالف است؟
42: مسلما تردیدی در وجود اختلاف نظراتی میان آمریکا و اتحادیه اروپا در مسائل مختلف نیست. آیا می تواند اختلاف موضعی بین اتحادیه اروپا و آمریکا در مورد مساله ایران وجود داشته باشد؟
43: قومیتهای ایران چگونه و با چه راهکاری به نیروهای مخالف سرمایه داری نظامی در ایران خواهند پیوست؟ چرا در اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری قومیت ها به این اعتراضات وارد نشدند؟
44: آیا بازی بد راست سنتی و کارگزاران و یا انفعال آنها می تواند منجر به این موضوع شود که آمریکا از روی ناچاری با سرمایه داری نظامی ایران _ به عنوان تنها گزینه ی ممکن_ وارد گفتگو و تعامل شود؟
...
***
نویسندگان این متن اعتقادی جدی دارند که با طرح هر پرسش کلیدی ای می توان نظم ارائه شده در این نوشته را بر هم ریخت و با ارائه هر پاسخ صحیح و دقیقی به سوال جدید نظم دیگری را جایگزین نظم حاضر کرد. شاید در نهایت با ارائه شدن نظرات و بحثهای دیگر پیرامون این موضوع، قسمتهای زیادی از نتیجه گیری پایانی این نوشته حذف شده و نتیجه یا نتایج محکم تر، منطقی تر و عینی تری بدست آید. ما نیاز به یک تحلیل جامع از وضعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران داریم. ما نیاز بک ارائه ی یک تحلیل طبقاتی دقیق درباره ی ایران داریم. فعالان سیاسی ایران از لیبرال گرفته تا سوسیالیست، از مذهبی گرفته تا ضد مذهب، از بالاترین طبقات جامعه تا پائین ترین طبقات جامعه اگر که فکر می کنند در راه هر گونه تغییر و تحولی دشمن واحدی قرار گرفته است و سعی در کنار زدن این دشمن دارند چاره ای جز دستیابی به یک شناخت جامع از وضعیت میدان مبارزه ای که در آن ایستاده اند ندارند.
مساله اتحاد بر پایه ی آنچه که نمی خواهیم مسلما مورد نظر بسیاری از ما نیست اما می توان با توافق بر پایه اصول اولیه یک جامعه دموکراتیک اتحادی بر پایه بر پایه آنچه که می خواهیم شکل دهیم. تقویت نهدهای مدنی، دفاع از تشکیل تشکلهای سیاسی و صنفی، خارج کردن حوزه ی اندیشه از زیر یوغ نظارت حکومتی و دولتی، جلوگیری از دخالت دین در عرصه ی حکومت، تامین حقوق اولیه انسانی برای اقلیتهای قومی و مذهبی، بازسازی زیر ساختهای اقتصادی کشور، حرکت به سمت ایجاد یک رفاه عمومی نسبی و موارد بیشمار دیگر می تواند مصداق خواسته های مشترکی باشد که بر پایه آنها اتحاد ما شکل بگیرد.

۱ نظر: