۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

اباما با ما یا بر ما؟

درست پس از گروگان گیری سال 58 بود که ارتباطات سیاسی ایران و آمریکا تا به امروز مختل شد و تبدیل به رویایی دو کشور گشته است از یک سو ایران به واسطه اسطوره سازی از این ماجرا و تبدیل ان به یک آرمان فراگیر برای دفاع از ارزشهایی که همچنان بر سر آن دچار پارادوکسی غیر معقول شده و سمت دیگر آمریکا که به واسطه این توهین بزرگ و اشغال خاکش در کشور دیگر توسط حکومتی تازه تاسیس همچنان نمی تواند این حکومت را به رسمیت بشناسد.
اما دو کشور همچنان بر سر مساله ای پا فشاری میکنند که به اعتقاد بسیاری به زخمی کهنه برای دو کشور تبدیل شده که کوتاه آمدن از آن به معنی باختن یک بازی 30 ساله است.
در این 30 سال دوران های متعدد در سیاست های دو کشور در حال جریان بوده اما نکته ای ثابت عوض نشده و ان هم رویارویی حتی در مسائل جزئی بین المللی بوده است.
در ایران پس از انتخاب سید محمد خاتمی بارقه های امیدی شکل گرفت تا شاید این روابط یخ گونه شکسته شود اما فرار سید محمد خاتمی حتی از دست دادن با بیل کلینتون در راهروهای کناری ساختمان سازمان ملل تمام امیدها را نقش بر آب کرد تا بدین گونه طلایه داران آرامترین مواضع در این دو کشور بعد از این قطع ارتباط، هم عملا این فاصله را عمیقتر کنند و به جهانیان اینگونه نمایانده شود که تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر قدرت است ارتباطات این دو کشور حتی در کوچکترین سطوح هم شکل نخواهد گرفت..............

اما در دهه اخیر ریاست جمهوری آمریکا در دست کسی بود که از هر گونه اقدام عملی علیه ایران واهمه ای نداشت و پس از حوادث 11 سپتامبر ایران را به عنوان یکی از محورهای شرارت دنیا توصیف کرد و علنا در چندین سخنرانی خود نیز گزینه نظامی را جزئی از گزینه های اصلی خود در قبال ایران قرار داده بود.عملا پس از این اظهار نظرات بود که دیگر هیچ راه بازگشتی برای تغییر روند ارتباطات دو کشور باقی نماند و جمهوری اسلامی نیز با تبلیغات رسانه ای خویش در برابر ایرانیان هیچ راه بازگشتی را قرار نداده و آمریکا را به دشمنی ابدی تبدیل کرده و به قولی شکستن این تابوی ارتباط را به منزله نبود خویش ابراز نمود.
اما انتخابات اخیر امریکا و برخورد کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری این کشور با مساله ایران در نوع خود جالب بود، چندی از انتخابات ایالات متحده نگذشته و رئیس جمهور منتخب این کشور بر مسند قدرتش در امریکا تکیه خواهد داد و اما اگرهای زیادی چه قیل و چه بعد از انتخابات امریکا سوالات زیادی را برای سیاستمداران و سیاست پیشگان چه در آن کشور و چه در کشورهای دیگر به وجود آورده است.
اما در ایران از حدود یک سال پیش بحث انتخابات امریکا از جمله داغترین مباحث اهالی سیاست و حتی عامه مردم بود که گاه آنرا به انتخابات های داخلی ایران ارجحیت می بخشیده است. که البته این مساله در جای خود جای تامل داشته و اینکه چرا باید یک اتفاق و به عبارت بهتر یک انتخاب در کشور دیگر برای ایرانیان در این درجه از اهمیت قرار بگیرد.البته باید به این نکنه نیز توجه داشت که در پی هر پی جویی یک سری خواسته ها مطرح است که در این مقال سعی میشود تا آنجا که نگارنده میتواند تحلیلی از این خواست ها را ارایه نماید که صرفا نظرات خود نگارنده نیست و مباحثی است که در پیرامون و در واقعیت جامعه ایرانی در حال بروز بوده است و میباشد.
بهتر است به یک سال پیش برگردیم و زمانی که هیلاری کلینتون و اباما در انتخابات درون حزبی رقابت سختی پیشه کرده بودند و شاید یکی از نکاتی که این دو را از هم متمایز مینمود تحلیلشان از سیاست خارجی این کشور و پیگیری روش دیپلماسی یا استفاده از قدرت بود.آنچه در این رقابت مسلم بود سیاست آرامتر هر دو کاندیدای دموکرات نسبت به سیاست های دولت پرزیدنت بوش و کاندیدای رقیب در حزب رقیب سناتور جان مک کین، قائل بودن به استفاده از دیپلماسی برای حل بحران های خارجی علی الخصوص ایران بوده که در این بین اباما در استفده از این روش یعنی دیپلماسی بر هیلاری تقدم بیشتری داشت.اباما حتی در برخی از قسمت های مبارزات انتخاباتیش به این نکته اذعان داشت که بدون هیچگونه پیشرط حاضر به مذاکره با ایران است.
اما در ایران پس از این سخنان یاس شدیدی در بین فعالین مدنی در درجه اول و در درجه بعدی فعالین سیاسی پیش آمد البته برخی سیاسیون بر این اعتقاد بودند که این مساله باعث بهبود شرایط خواهد شد و البته سیاست استفاده از دشمن مجازی که در حال حاضر در ایران از آن برای سرکوب فعالین مدنی و سیاسی و بسط دادن این فعالین به این دشمن مجازی را خنثی خواهد کرد.اما اکثریت بر این اعتقاد بودند که حتی استفاده این کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا در کورس انتخابات هم اجازه جولان شدیدی به جمهوری اسلامی برای سرکوب خواهد داد و عملا این یکی اجازه نامه رسمی برای نابودی جریانهای مدنی در ایران میباشد.که البته تا حدود زیادی تحلیل دوم در ایران جواب خود را گرفت.بسیاری از فعالین مدنی بازداشت شدند و تحت فشار قرار گرفتند و حکم خوردند و ...... که البته اینها تنها گوشه هایی بود از اتفاقات پس از این ابراز نظر جناب آقای اباما.
بی شک دلیل اینکه چرا باید یک انتخاب رئیس جمهور کشوری دیگر در ایران این همه تاثیرگذار باشد و کلیه سیاست های داخلی و حتی امنیتی را معلول خود کند به جایگاه کشوری به نام ایلات متحده و نوع روابطش با ایران بازگشت پیدا میکند.
آمریکا به عنوان ابرقدرت تک قطبی دنیا در شرایط فعلی و کشوری که در دنیا به دنبال کسترش دموکراسی در کشورهای عقب افتاده دنیا است نقشی غیر قابل انکار دارد. همانطور که در سالیان اخیر به اسم گسترش دموکراسی گزینه نظامی را در قبال طالبان و صدام حسین امتحان کرد و در ظاهر به پیروزی دست یافت.
اما همین اقدامات آمریکا به عنوان ابر قدرت تک قطبی دنیا ،اهمیت سیاست های دولنمردان این کشور را به امری غیر قابل انکار چه برای دوستان و علی الخصوص برای دشمنان این کشور تبدیل کرده و عملا کوچکترین اظهارنظر تاثیری به سزا در سیاست های داخلی و خارجی کشور ثانی ایجاد خواهد کرد.
اما همیشه اینگونه نبوده که نرم شدن در سیاست های آمریکا نسبت به کشور ثانی مثل ایران باعث پیشروی به سوی اصلاحات بنیادین و دموکراتیک شدن آن کشورها باشد.نمونه های تاریخی این موضوع بعد از انقلاب به وفور مشاهده میشود که با آرام شدن مواضع ایلات متحده سرکوب های داخلی برای استفاده از این فرصت افزایش پیدا کرده است.دولتمردان ایران به کرات ثابت کرده اند که عکس العملشان در قبال فشار چیزی عکس آن است که اگر در کشور دیگری همین اتفاق بیفتد بروز پیدا میکند.مثلا به محض آرامن شدن شرایط پس از پرونده هسته ای و سخنان اباما سرکوب شدید فعالین مدنی قوت یافت و عملا نیروهای بنیادگرا در ایران کمر به نابودی حرکت های مدنی در ایران بستند.
اما بهتر نیست همین آقای اباما که به واسطه سیاست ورزی خاص خودش اولا به عنوان جوانترین و ثانیا به عنوان اولین رئیس جمهور سیاه پوست ایالات متحده انتخاب شده کمی در مورد نوع برخوردها و ابراز نظرهایش سیاستورزانه تر بیندیشد؟گویا جریان های مدنی داخل ایران عملا دستخوش برخی اشتباهات سیاسی دولتمردان آمریکایی شده است همانطور که در دوره قبلی با تصویب بودجه ای 75 میلیون دلاری برای فرایند دموکراتیزاسیون که ریالی نیز در راه جنبش های مدنی خرج نشد و البته چه بهتر که خرج نشد، بهانه ای مناسب را برای وابسطه بودن و سرکوب شدید فعالین مدنی ایجاد کردند و این بار با نیز همانطور که در بالا ذکر شد در ابتدای راه اشتباهی باور نکردنی را مرتکب شدند.
درست است که ایالات متحده به واسطه اصالتش و یا هر چیز دیگر به دنبال گسترش دموکراسی و فرآیند دموکراتیزاسیون در سایر کشورهاست اما گاه راه هایی را در پیش میگیرد که این فرایند ها را به تاخیر می اندازد یا کلا روند را مختل میکند که نمونه هایش در بالا ذکر شد.
حال باید به نظاره زمان نشست تا بتوانیم جواب سوال اباما با ما یا بر ما؟برسیم.
در مقال های بعدی سعی میشود به تحلیل تک تک اقدامات وسیاست های ایالات متحده و تاثیرات آن بر روی روند فعالیت های مدنی بپردازم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر