۱۲ آبان ۱۳۸۹
خطاب به دولت ها و دولتمردانی که آنچه حق ایرانیان بود ادا نکردند:می بخشیم اما فراموش نمی کنیم.
۲۹ شهریور ۱۳۸۹
خط صفری که پایان ندارد.
۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
طرح بحثی برای آغاز تدوین و ارائه ی تحلیل جامعی از وضعیت ایران:
سناریوهای تکراری،داستان های مضحک،
سر مقاله time چهارشنبه و مطلب من
By Babak Zamanian
I know what it is like to be locked up by the regime we have in Iran. In December 2006 I helped organise a protest against President Ahmadinejad when he visited Tehran’s Amir Kabir University. Hundreds of students chanted “Death to dictatorship” and “Dictator go home” and held his posters upside down.
Four months later I was arrested and sent to the infamous Section 209 of Evin prison. I was held in solitary confinement for 40 days while agents from the Ministry of Intelligence tried to force me to confess on television that I was working for American interests. I was held in a windowless cell, interrogated every other day, beaten, locked up for 48 hours in a room with flashing lights and sirens. I went on hunger strike, lost 35 pounds and still have nightmares, but I did not give them the lie they wanted.
I was released from Evin, but not from their clutches. I was tried and sentenced to a year’s imprisonment. That was reduced to a fine, but I was banned from leaving the country and subject to constant harrassment and questioning. I lived in fear. Then came the presidential election and subsequent crackdown.
My name appeared on a list of 70 dissidents that the Intelligence ministry wanted to arrest. I went into hiding, staying with synmpathisers and regularly moving to different houses. I don’t dare to use my mobile lest they trace me. My only contact with my friends and the outside world, and my only access to news, is through the internet. When that is down it feels like I am marooned on a remote island.
This is not the first time I’ve been forced to go into hiding. What is different now is that it is no longer just about me. The crisis has spread throughout the country. The most reactionary elements with the most dangerous messianic schemes are planning to take over the country. They want to do away with the last vestiges of Republic and people participation and start an Islamic state where only the representatives of God on earth, which they consider to be themselves, make the decisions.
In the present conditions what is happening to me or what will happen to me is of little importance. Here Neda Salehi is gunned down standing next to her father by the Baseej and the police call the likes of Neda, thugs and hoodlums. There is blood all over the streets and the selected president mockingly says ‘no one has been killed by law enforcement forces’. People here gather to claim their votes and the state officials refer to them as dirt and debris.
Here the voiceless are gunned down with machine guns. Here they have hired their thugs to be present at every corner and beat people with brutality never seen before. The Supreme Leader audaciously threatens he will kill people and the government nods approvingly. Here people protest by chanting Allah-o-Akbar and Death to the Dictator from their roof tops and they try to drown the people's voice by shooting more bullets into the air. Here bullets and truncheons have the final say and savage beasts enforce the law.
Two days ago I slipped out briefly onto the the streets and it was terrifying - riot police and security men everywhere. There was an atmosphere of terror.
But what do they do in the West about it? Some of the politicians behave as if nothing special has happened. One says the nuclear negotiation is the priority and another one politely asks the coup masters to deal better with the people. And some apologists and lobbyists like CASMII and Baroness Afshar pretend to speak on behalf of the people of Iran and ask the Western governments not to get involved in the condemnation of killings, calling it 'interference'.
It pains me that I cannot be standing next to my brothers and sisters in the streets these days. While I have been in hiding, I am told my house has been ransacked three times already by the intelligence agents, but after all these years I know too well what the next move by these evil monsters will be. I am no longer prepared to be the captive in the hands of those who are so remote from humanity.
Every day I hear of friends being taken away. They vanish without trace. I have no knowledge of what they are going through, for they have cut off the phones in the prisons.
I fear a huge bloodbath is on the way and the world better react now, as soon as possible, before it is too late. Experience has shown us that if you appease these demons they will become more impertinent but if you stand up to them firm, they will draw back like cowards.
The West must show a reaction to the human rights abuses that are taking place here; otherwise the people of Iran will lose all faith in the claims by the West for respecting human rights.
Ahmadinejad does not represent the people of Iran, if you need prove look at the millions who took to the streets last week. Tehran was joined by a sea of people from the East to the West.
Ahmadinejad and Khamenei are not representatives of the Iranian people, they are the murderers. Do not let them enter your countries.
Ahmadinejad will turn Iran into a messianic state. Take action before this catastrophe happens, which will have dangerous ramifications for the rest of the citizens of the free world.
(ends)
ضد جنگ یا ضد بشر؟ ؛
البته بهترین جواب به این سوالات وارد شدن به دلیل وجودی این سازمانها و این افراد است که در ذیل سعی شده با صحبت هایی که خود ایشان در محافل مختلف نموده اند اصل قضاوت را به خواننده بسپارد.
در دنیای امروز هیچ کس نیست که علاقه ای به جنگ داشته باشد چون بر همه واضح و مبرهن است که پدیده شوم و خانمان برانداز جنگ اثراتی بر جای میگذارد که جبران ناپذیر و اگر هم جبران پذیر باشد زمان بر است و در دنیای امروز از دست دادن ثانیه ها نیز به مثابه عقب افتادگی از قافله جهانی است.
اما اینکه جنگ طلبی و جنگ افروزی با چه هدف و مقصودی صورت میگیرد جای تامل دارد ولی به نظر میرسد اصلی ترین دلایل آن قدرت طلبی وتلاش برای بقا و تلاش برای صدور عقاید غیر قابل قبول برای دیگرملل و .... باشد.
در این بین دولت نشینان فعلی نیز ار این قاعده مستثنی نبوده و یا بدلیل جنگ طلبی آمریکا و یا خودشان مملکت را در شریط جنگی قرار داده البته باید به این نکته اذعان داشت که جمهوری اسلامی 29 سال است که با شرایط جنگی در کشور بقا پیدا کرده و همواره با شرایط جنگی دست و پنجه نرم کرده است.و میتوان گفت این شرایط جنگی هر روز با عنوانی تازه تر مطرح میگردد.یک روز با عنوان جنگ تحمیلی روز بعد با تحریم و چند روز بعد با عنوان انقلاب مخملی و روزی دیگر با عنوان جنگ هسته ای و گویا این جنگ ها همواره ادامه دارد.البته همواره یکی از بهترین راهها برای حفظ بقا در صورت عدم مقبولیت عمومی قرار دادن مردم در شرایط سختی است تا بتوانند به راحتی تهدیدی خارجی را به عنوان بر هم زننده امنیت مملکت معرفی کنند و در این راستا هرگونه مخالف یا منتقدی را با عنوان معاند مملکت و دشمن مردم و نظامی که امنیت جامعه را تامین میکند معرفی کنند و به راحتی ایشان را از سطح جامعه حذف کند.
البته برای جایگزینی این افراد چه در داخل و علی الخصوص در خارج از کشور برای موجه نشان دادن خویش افرادی را مد نظر قرار داده که کاملا همسو با وی حرکت کنند.در ذیل چند نمونه از این گروهها و افراد را تا آنجا که بتوان برای آشنایی با آنها آورده شده. امید است که با هویدا شدن ماهیت فعالیت اصلی این افراد که همانا متضاد با نام فعالیت ضد جنگ است حداقل کمکی به شناخت این افراد به خوانندگان عزیز بنمایم.
قبل از شروع برای جلوگیری از ایجاد ابهام ذکر این نکته را ضروری میدانم که ماهیت فعالیت ضد جنگ اگر که بدون بهره برداری سیاسی برای عده یا جریان خاصی باشد بسیار عمل قابل تقدیری است ولی اگر این عمل به هر نحو در جهت پیشبرد اهداف و منفافع خاص باشد باید ماهیت آن برای همگی مشخص گردد.
اولین نشانه های مربوط به فعالیت تحت عنوان مبارزه با جنگ بلافاصله پس از آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد در اواسط سال 2005 ظاهر شد و چند نفر از ایرانیان مقیم انگلستان که مهترین آنان "رودابه شفیعی" است، تشکلی بنام عمل ایران" Action Iran را راه اندازی نمودند که فعالیت عمده آنان تماس با سازمانهای انگلیسی ضد جنگ در عراق بود. در اول دسامبر 2005، "عباس عدالت" در لندن نهادی را تحت عنوان "بسیج علیه تحریم و دخالت نظامی در ایران" یا (کاسمی) شکل داد.
در ادامه برای یک کاسه کردن فعالیت های این لابی در انگلستان، در ششم نوامبر 2006، همه محفل های فعال در این کشور نیز، در تشکلی بنام Campaign Iran سازماندهی گردید. این تشکل جدید خودش بخشی از "کاسمی" بین المللی است. "رودابه شفیعی"، "الهه رستمی"، "زیبا میرحسینی"، "هاله افشار" و چند نفر دیگر مثل "پیروز مجتهد زاده"، "ماهان عابدین" و "مجید تفرشی" گردانندگان اصلی شبکه لابی در انگلستان میباشند .
یکماه پس ار تاسیس کاسمی، عباس عدالت، رئیس این سازمان به آمریکا آمد و تور مسافرتی خود برای راه اندازی تشکیلات شاخه آمریکا در کادر مبارزه با جنگ را آغاز نمود که شامل تماس با شخصیت های متعدد برای راه اندازی این شبکه و همچنین برگزاری یک سری سخنرانی بخصوص در کالیفرنیا بود که بمنظور جذب ایرانیان مقیم این کشور انجام شد شهر بوستون که در حقیقت مرکز فرماندهی لابی در آمریکاست. دانشگاه ام آی تی نیز دراین لابی نقش ویژه ای بعهده دارد .
John Tirman نیز دز 22 فوریه 2006 در حمایت از این سازمان در دانشگاه MIT سخنرانی نمود.از افتخارات این آمریکائی ایران دوست، همکاری نزدیک با "گری سیک" و "هادی سمتی" است. گری سیک یکی از فعال ترین مهره های لابی نفتی آمریکا و از مهمترین حامیان جمهوری اسلامی در همه فصول و برای همه جناحهای حاکم در ایران است. وی از اولین اعضای هیئت مدیره شورای مربوط به هوشنگ امیراحمدی بود و از سال 1993 ببعد یکی از اصلی ترین دریافت کنندگان کمک های مالی شرکت نفتی Exxon Mobil و همچنین "بنیاد راکفلر" بوده است.
عباس عدالت
بنیانگذار" کاسمی" CASMIIعباس عدالت متخصص کامپیوتر که به انگلستان رفته و درآنجا مقیم میگردد. وی رابطه نزدیکی با کانون توحید لندن متعلق دارد. او که بعنوان رئیس تشکل "کاسمی" برای سخنرانی در داتشگاه ام آی تی دعوت شده بود، قبل از این تاریخ در سال 2005 نیز سخنرانی دیگری در همین دانشگاه داشت که البته موضوعش صرفآ درباره مجهز کردن مدارس ایران به کامپیوتر بود. قبل از تشکیل "کاسمی"، عباس عدالت فقط در یک سخنرانی سیاسی علنی شرکت داشت که در سال 2000 به دعوت شورای هوشنگ امیر احمدی در کنفرانس یکروزه ای در واشنگتن بود که وی در کنار سناتور آرلن اسپکتر، امیراحمدی و مهمتر از همه، Frank Kittredgeرئیس شورای تجارت ملی آمریکا یعنی مجموعه مهمترین کمپانی های آمریکائی و در راس آنان شرکت های بزرگ نفتی سخنرانی کرد. بسیار قابل توجه است که یکنفر در لندن یک محفل راه انداخته که هنوز هیچ اقدام عملی یا مطبوعاتی نکرده و خود او نیز سابقه سیاسی مطرحی ندارد ولی یکماه بعد، یکی از مهمترین دانشگاههای جهان برای وی جلسه سخنرانی راه انداخته است
.روزنامه اینترنتی واشنگتن پریزم در گزارشی از سخنرانی عباس عدالت در ام آی تی نوشت:«دکتر عدالت از شهر لندن به آمریکا آمده بود، تا در کنار دکتر جان ترمن رئیس مرکز مطالعات بین الملل دانشگاه ام آی تی، احتمال حمله نظامی علیه ایران را بررسی کند . او که پیامی مهم برای ایرانیان مقیم آمریکا داشت، گفت: شواهد از جدی بودن حمله نظامی به ایران حکایت دارد و ما باید برای مخالفت با جنگ بسیج شویم.وی با بیان اینکه ایرانیان درانگلستان تشکلی علیه جنگ به وجود آورده اند، گفت:" در این تشکل از همه گروههای ایرانی اعم از سلطنت طلب و موافقین و مخالفین اصلاح پذیری نظام حضور دارند."عدالت افزود:" حتی اگر احتمال حمله نظامی به ایران ٣یا ۴ درصد باشد، باز باید برای مخالفت با جنگ متحد شویم." او ادعای آمریکا و اروپا مبنی بر احتمال دستیابی ایران به سلاح های هسته ای را ، مغایر با اسناد سیا و موساد دانست و بدون اشاره به چگونگی دستیابی به این اسناد گفت:" اسناد سیا و موساد نشان می دهد، ایران سالها تا تولید حتی یک سلاح هسته ای، فاصله دارد. این در حالی است که اسرائیل در حال حاضر ٢٠٠ کلاهک هسته ای دارد و کسی هم معترض نیست. »
در اعلامیه مشترکی نیز که اعضای هیئت مدیره "کاسمی" مشترکا منتشر نمودند، مهمترین هدف از لابی ضد جنگ این چنین مورد تاکید قرار گرفته بود:
در شرائط کنونی، نقش افکار عمومی در عقب راندن سیاست های جنگ جویانه آمریکا و انگلستان بسیار مهم است. ازاینرو، میلیونها ایرانی مقیم خارج میتوانند روی افکار عمومی غرب و سیاستمدارن این کشورها تأثیر مهمی بگذارند.صرفنظر از تلقی ما نسبت به جمهوری اسلامی و مسائل حقوق بشر در کشورمان، همه ایرانیان بایستی بدون تامل و درنگ برخیزند و جنبش ضد جنگ را با همدیگر برپاسازند.... دفاع از ایران در مقابل یک حمله نظامی اسرائیلی - آمریکائی -
بریتانیائی به معنای دفاع از جمهوری اسلامی نیست.»سایت آفتاب بتاریخ پنجشنبه 7 دی 1385 نیز درهمین زمینه یعنی استفاده از ایرانیان خارج از کشور برای پیشبرد سیاست های جمهوری اسلامی تاکید میکند:لابی ایرانی در آمریکا فعال میشود؟
"زورآزمایی ایران و غرب بر سر پرونده هستهای با تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل متحد و اقدام متقابل مجلس در ملزم ساختن دولت به تجدید نظر در همکاریها با آژانس بینالمللی انرژی هستهای وارد مرحله خطیری شده است. در چنین شرایطی استفاده از تمامی ابزارهای موجود برای پاسداری از منافع ملی نکتهای است که بیشک میبایست در دستور کار مسئولان دستگاه دیپلماسی قرار بگیرد. در این میان وجود جامعه نسبتا بزرگی از ایرانیان در خاک آمریکا پتانسیل بالقوهای برای تاثیر گذاری و تعدیل سیاستهای تندروانه کاخ سفید تلقی میشود که البته تاکنون چنانکه باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است. اگر این پتانسیل بالقوه و دست نخورده را بامیزان تاثیر لابی یهودی در سوق دادن سیاستهای واشینگتن به حمایت از اسراییل مقایسه کنیم به شکاف ژرفی که میان آنچه هست و آنچه میتواند باشد وجود دارد بیشتر پیمیبریم. نباید از یاد برد که به اعتقاد بیشتر صاحب نظران در جهان امروز استفاده هوشمندانه از «دیپلماسی غیر رسمی» نقش بسیار پراهمیتی در پیشبرد و تحقق اهداف دیپلماسی رسمی دارد».عباس عدالت در مصاحبه ای که در 23 فوریه 2006 در مجله اینترنی Znet متعلق به نیروهای چپ آمریکا چاپ شد، خطوط اصلی لابی ضد جنگ ایران را بطور دقیق ترسیم کرد. وی سه هدف اصلی را برشمرد. بگفته وی، اولا بایستی با استفاده از تمام امکانات، به اتهامات ناروائی که به ایران در زمینه اتمی زده میشود پاسخ گفت. ثانیا، جنبش ضد جنگ عراق را به سمت مخالفت با جنگ آمریکا با ایران سوق داد و ثالثا در کنگره و سنای آمریکا لابی کرد.پیشبرد داستان بی پایان خیانت چپ نمایان ایرانی همانطور که در اظهارات عباس عدالت و دیگر مسئولان "کاسمی" تاکید شده بود، نیاز به استفاده ظاهری از ایرانیان مقیم خارج دراین لابی بسیار مهم و ضروری است که شورای تریتا پارسی که ظاهرا نمانیده ایرانیان مقیم آمریکا و به تعبیر "باب نی"، نمونه ای از "لابی شهروندان" است. به تأیید "روی کافی" (لابیست آمریکائی) که یکی از بنیانگذاران اصلی شورای تریتا پارسی است، ایرانیان مقیم آمریکا بخاطر تجربه ای که داشته اند اصولا جذب این تشکل نشده و وارد این بازی نیز نگشته اند. خود پارسی و شریک وی در ایران یعنی سیامک نمازی نیز در گزارش معروف خود در باره شیوه های استفاده از ایرانیان مقیم آمریکا در لابی ی که در سال 1999 نوشته بودند روی همین نکته تأکید کرده بودند که نبایستی روی این هموطنان گریخته از جهنم ایران حساب چندانی باز کرد. همانطور که در سطور بعدی به مواضع رهبران کاسمی و لابی ضد جنگ ایران نگاه میکنیم، علت رویگردانی خیل عظیم ایرانیان خارج از کشور نیز مشخص میشود.
بخاطر عدم مشارکت ایرانیان مقیم آمریکا در لابی ایران ، تریتا پارسی و مسئولان این شبکه، سیستم خود را روی لابیست های حرفه ای آمریکا و حمایت مراکز طرفدار جمهوری اسلامی دراین کشور بنا کرده اند. "شورای ایرانیان آمریکائی تبار" که به ادعای مسئولین آن صدها سازمان و گروه مختلف را نمایندگی میکند، در واقع مجموعآ از حدود صد نفر تشکیل شده که تحت پوشش ها و نامهای مختلف سازماندهی شده اند.برای روشن شدن این مسئله به چند مثال نگاه میکنیم. در بسیاری از اعلامیه های شورای تریتا پارسی روی این نکته تاکید شده است که صدها تشکل دانشجوئی، فرهنگی و صنفی وابسته به این شورا هستند. یکی از مهمترین نامهائی که همیشه به چشم میخورد، دهها انجمن دانشجویان ایرانی در دانشگاههای آمریکاست که عمدتا در کالیفرنیا که مهمترین مرکز اقامت ایرانیان است میباشند. در چنین شرائطی، طبیعی است که وقتی فردی مثل "عباس عدالت" به یکی از این دانشگاههای معتبر مثل "برکلی" کالیفرنیا برای سخنرانی دعوت میشود، طبیعتآ باید عده زیادی از ایرانیان ضد جنگ دراین جلسه شرکت کنند. با نگاه به لیست تشکل های پوشالی شبکه "پارسی" در کالیفرنیا، به دهها نام برمیخوریم که اگر فقط نمایندگان این سازمانها در سخنرانی عباس عدالت شرکت میکردند، سالن ظرفیت کافی نمی داشت.
بنابراین پاسخ به یک سوال اساسی در رابطه با لابی ضد جنگ ایران بسیار ضروری است. در بیانیه مسئولان کاسمی تأکید شده بود که باید افکار عمومی در غرب را علیه جنگ با ایران فعال کرد. خیل عظیم ایرانیان مقیم آمریکا نیز اصولا وارد این بازی نشده اند. جای خالی این عنصر مردمی را چه فاکتور دیگری گرفته است؟
برای تآثیر گذاری روی افکار عمومی، اینان روی دو فاکتور حساب باز کرده است. یکی همان امکاناتی که از سال 1997 در کادر شبکه لابی خود در موسسات تحقیقاتی و آکادمیک و مطبوعاتی ایجاد کرده بود. اما فاکتور مهم و تازه در لابی جدید ایران ، سوارشدن روی بخش بزرگی از جنبش جهانی ضد جنگ عراق در جهت منافع خویش بوده است. جنبش بین المللی ضد جنگ در جهان نیز بطور عمده در کنترل نیروهای چپ قرار دارد. ایران با جذب این بخش از نیروهای سیاسی آمریکا به سمت لابی ضد جنگ خود، ضمنا به ابزار رسانه ای مهمی چون ارتباطات اینترنتی نیز دسترسی پیدا کرده است. این فاکتور، یعنی استفاده از نیروهای چپ، مهمترین تفاوت لابی جدید ضد جنگ با لابی هایی است که تا قبل از سال 2005 در آمریکا راه انداخته بودند.
برای جذب نیروهای چپ در آمریکا و انگلستان، ایران به عناصر واسطه یا محلل های ایرانی محتاج بوده است که دست ایران را در دست این نیروهای صلح طلب یا ضد امپریالیست بگذارد. همینجاست که نقش افرادی مثل اردشیر عمانی و رستم پورزال در آمریکا یا الهه رستمی و رودابه شفیعی در انگلستان برجسته میشود. برای درک این موضوع به بدنه تشکیلاتی کاسمی نگاه میکنیم که بطور کلی از افراد دور و بر تریتا پارسی تشکیل شده است ولی اضافه برآن، تعدادی از ایرانیان به ظاهر "چپ رو" با ژست های غلیظ ضد آمریکائی را درون خود جای داده است.
نصر جدیدی که باین ترکیب اضافه شده تعدادی از ایرانیان با ژست های بغایت چپ نمایانه است. "رستم پورزال" رئیس کاسمی CASMII در آمریکاست که بگفته خود گویا قبلا مارکسیست بوده است. درجه اول برای جوش دادن لابی ایران به چپ آمریکا میباشد. این افراد، سمبل اپورتونیستها و چپ نمایان ایرانی هستند که این خیانت را هم اکنون در کنار رئیس جمهور فعلی ایران و با ابعادی گسترده تر به اجرا در میآورند.
در رابطه با اهمیت جذب نیروهای چپ آمریکا و استفاده از جنبش جهانی ضد جنگی که پس از جنگ با عراق ایجاد شده بود ذکر چند نکته ضروری است. در آمریکا برخلاف اروپا، حزب سیاسی چپ و جدی در صحنه سیاسی وجود ندارد و دو حزب دموکرات و جمهوریخواه فضای سیاسی را در کنترل کامل خود گرفته اند. ازهمین رو، نیروهای چپ، بیشتر در محفل های کوچک تر، سازمان های فرهنگی و شبکه ای از گروههای ریز و درشت فعالیت میکنند. وسیله تأثیرگذاری این طیف نیز عمدتا از طریق اینترنت است.
رئیس کاسمی CASMII در آمریکا رستم پورزال است. وی در سال 1980 یکی از دو بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانی یا CIRA بود که از سال 1984 با آمدن هوشنگ امیراحمدی در راس این موسسه، به یکی از مهمترین مراکز تبلیغ در آمریکا تبدیل گردید. پورزال در پشت پرده با شورای تریتا پارسی همکاری میکرد و همانطور که در پاسخ وی به مقاله واشنگتن پست در سال 2004 مشاهده میشود، وی بهمراه بقیه افراد پارسی، بکمک یک موسسه لابی حرفه ای، به دیدن سناتور جرج آلن رفته بود. 7
رستم پورزال رئیس "کاسمی" CASMII در امریکا لست پورزال در 29 اکتبر 2006 بهمراه "عباس ملکی" در یک کلیسا در نیویورک سخنرانی کرد که موضوع جلسه نیز برنامه صلح آمیز اتمی رژیم بود. این برنامه توسط تشکلی بنام "کمیته دوستی آمریکا و ایران" زیر نظر اردشیر عمانی، راه اندازی شده بود. وی شاید به غایت بیشتر از حسین شریتمداری از احمدی نژاد دفاع میکند. اشاره ای به چند مثال در باره رهبر "کاسمی" در آمریکا و یکی از سردمداران تشکلی که ظاهرا در صدد جمع آوری کلیه ایرانیان با گرایشات گوناگون حول دفاع از نام میهن است بی فایده نمی باشد.پس از انتخاب احمدی نژاد و بحث در مورد تقلبات انتخاباتی، وی تحلیل بسیار نوینی از پیروزی احمدی نژاد عرضه کرد که در نوع خود بی سابقه بود. "رستم پورزال" با نبوغی باورنکردنی، گرایشات ضد امپریالیستی و ضد گلوبالیستی احمدی نژاد را برای دوستان چپ خود در آمریکا این چنین باز میکند:
«مطبوعات به غلط تصویر یک مسلمان متعصب از احمدی نژاد را عرضه میکنند در حالیکه برای محبوبیت فوق العاده وی یک دلیل مدرن تری هست که همان توسعه ملی غیر وابسته است. یعنی پیروزی وی، رأی ملت به اصالت و مبارزه با گلوبالیزاسیون اجباری است. درحالیکه در آمریکا و تحت فشار نیروهای مذهبی دست راستی نزدیک به کاخ سفید، علم به زباله دان انداخته میشود، درایران، احمدی نژاد با پلاتفرمی به پیروزی رسید که وعده دو برابر کردن بودجه تحقیقات علمی را میداد. بودجه ای که قبلاَ نیز سر به فلک میکشید. آن میلیون ها رأی به احمدی نژاد سمبل مقاومت در مقابل نخبگان ضد دموکراتیک طرفدار تجارت آزاد است که با نیروهای نسبتا سکولار طرفدار رفرم در ایران متحد شده بودند.»
پس از برگزاری تظاهرات زنان در تهران و بدنبال انعکاس این قضیه در محافل بین المللی، پورزال کنترل خود را از دست داده و بدفاع از دولت احمدی نژاد و دولتش پرداخت:
«اکثر نیروهای اپوزیسیونی که من می شناسم بدی های رژیم را بزرگ میکنند و حاضر به بحث در مورد نقاط مثبت آن نیز نیستند. نمونه آن را در نحوه بازتاب تظاهرات زنان دیدم زیرا یک شاهد عینی برای من تعریف کرد که اصلا زدن و سرکوب و یا استفاده از گاز اشگ آور دروغ است. آن شاهد عینی بمن گفت: پلیس های زن از چند نفر از تظاهر کنندگان خواهش کردند که متفرق شوند. در مقابل، تظاهر کنندگان شروع به جیغ و فریاد کشیدن نموده و بطور هیستریک فریاد میکشیدند و پلیس را متهم میکردند که ما را دارید کتک میزنید. یک زن تظاهر کننده سر یک پلیس فریاد کشید که چرا ما را میزنید که آن پلیس هاج و واج دهانش باز مانده بود که چه جوابی بدهد. مردم نیز از صحنه رد میشدند و من هیچ موردی را ندیدم که کسی ابراز همدردی با تظاهر کنندگان کند. دوستان اپوزیسیونی من، بیایید بجای متهم کردن آن کسی که به شما حقیقت را میگوید متوجه این مسئله شوید که ایده تساوی حقوق زن و مرد در ایران آنچنانکه شما میخواهید مقبول همگان نیست. فی الواقع من در سفر اخیر خود به ایران با کمال تعجب مشاهده کردم که احمدی نژاد در میان زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، کاملا محبوب است»
در طی 25 سال گذشته، پورزال کسی است که در خارج از کشور بطور رسمی به برگزاری تظاهرات علیه منتقدین جمهوری اسلامی پرداخته است. مثلا در تاریخ 19 نوامبر 2004 هنکامیکه بخشی از نیروهای معترض تظاهراتی در واشنگتن برگزار کرده بودند؛ پورزال بهمراه بیست نفر دیگر علیه آنان به تظاهرات پرداخته و با افتخار نیز خبر آنرا به انگلیسی به اطلاع همگان رساند. اگر چه انتقاد و مخالفت و حتی اهانت و افتراء در بین برخی افراد و گروههای خارج از کشور مرسوم بوده است ولی هیچ نمونه ای بجز پورزال دیده نشده که علیه گروههای اپوزیسیون رژیم تظاهرات علنی و رسمی انجام شود. 11
اردشیر عمانی یکی از اصلی ترین عناصر این لابی است. وی طی مقاله ای که در نشریه حزب کمونیست و به قول بعضی حزب سوسیالیست آمریکا چاپ شده می نویسد: (Workers World)
«دولت آیزنهاور برای بسیج نیروهای مرتجع بر علیه دولت دکتر مصدق، وی را بخاطر موفقیت های طبقه کارگر و جنبش های کمونیستی برهبری حزب توده، سرزنش میکرد. امروز نیز واشنگتن دو تاکتیک را همزمان بجلو میبرد. در صحنه بین المللی دولت دکتر محمود احمدی نژاد را بخاطر نقص معاهده عدم گسترش سلاحهای اتمی مورد اتهام قرار میدهد و از طرف دیگر نیز وی را بخاطر اتهامات بی اساس در مورد نارسائی های ایران مثل فقدان دموکراسی بورژوازی و ناتوانی درمدیریت اقتصادی مورد سرزنش قرار میدهد.اما آنچه که امروز را با گذشته متفاوت میکند، تعادل قوا چه در داخل ایران و چه در صحنه بین المللی بنفع انقلاب و بر ضد دشمنان انقلاب است. من عمیقا براین باورم که در شرائط کنونی یک پیروزی نسبی ایران بر ایالات متحده و همدستان وی یک گام جدی در راستای تهی کردن منابع زیست امپریالیسم آمریکا بوده و سوسیالیسم را دوباره احیا میکند.»
ارادت عمانی به احمدی نژاد طبیعتا ریشه در محبوبیت و حقانیت این سمبل مبارزات خلق های جهان دارد: " برای اعراب، مسلمانان و توده های تحت ستم در سراسر جهان، ایران تحت رهبری پرزیدنت احمدی نژاد بعنوان یک نیروی قابل اطمینان شناخته و تحسین میشود. نیروئی که با آروزی آمریکا برای تسلط بر خاورمیانه به مقابله برخاسته است."
زن چپ آمریکایی در جواب مطالب عمانی در وبلاگ شخصی خود مقاله ای مینویسد که در یکی از روزنامه های مطرح آمریکا چاپ میشود، وی مینویسد:
ما نیروهای مترقی باید از مواضع هوگو چاوز در ضدیت با سیاست های بوش و بخصوص جنگ طلبی وی استقبال کنیم. اما هیچ عذر و بهانه ای برای همدستی وی با دیکتاتور زن ستیزی مثل احمدی نژاد پذیرفته نیست. با حمایت از احمدی نژاد، چاوز در حال راه اندازی یک اتحاد خطرناک بین دو گرایش چپ ضد امپریالیستی و ارتچاع ضد امپریالیستی میباشد. چگونه میتوان تحت مبارزه با امپریالیسم، حقوق دانشجویان، کارگران و زنان ایران را نادیده گرفت.
آیا چاوز نمیداند که رژیم ایران وحشیانه ترین و ضد زن ترین حکومت در دنیای معاصر است، جائی که نفرت از زن و سرکوب آنان جزء قانون این کشور شده است. (نویسنده دراینجا لیست قوانین ضد زن را ارائه میدهد.چگونه چاوز به خودش اجازه میدهد که چنین رژیمی را انقلابی و قهرمان بخواند. مردم ایران و در رأس آنان، زنان ایرانی خصومتی آشتی ناپذیر با این رژیم دارند.»
بلافاصله پس از چاپ این مقاله، "النا" همسر اردشیر عمانی، عنان از کف میدهد و پاسخی در خور به نویسنده آن مقاله انتقادی میدهد:
«این مقاله نمونه ای از یک بیانیه بچه گانه با انبوهی دروغ در مورد ایران و همچنین پرزیدنت انقلابی هوگو چاوز و احمدی نژاد میباشد. این مقاله ناآگاهی نویسنده از اوضاع ایران را نشان میدهد. اخیرا یک نظرسنجی که توسط یک موسسه آمریکائی انجام شده نشان داده است که 71 درصد مردم ایران از اوضاع مملکت راضی هستند."
همین برخورد با منتقدین را "کاسمی" به صریحترین شکل از خود نشان داده است. در 15 مه 2006، یکی از گروههای چپ اعلامیه ای را در Znet منتشر نمود که تیتر آن "نه حمله نظامی آمریکا و نه رژیم سرکوبگر ایران" بود. دراین اعلامیه اشاره بسیار ملایمی به سرکوب حقوق مردم در ایران شده بود. طبیعتا "کاسمی" سکوت را جایز ندانسته و با شدت بآن پاسخ گفته است، همان "کاسمی" که از تمامی گرایشات موجود در ایران از سلطنت طلب و غیره درخواست کرده بود تا با این سازمان بطور مشترک بر ضد جنگ به فعالیت بپردازند:
«در شرائطی که آمریکا به گفته سیمور هرش در حال طراحی حمله نظامی به ایران است، این اعلامیه تاسف آور صادر میشود که درآن بیشتر ازآنکه به آمریکا انتقاد شود از رژیم ایران بدگوئی شده است. این بدگوئی کلا بر اساس اطلاعات غلط، گزافه گوئی و حرفهای نادرست استوار شده است.
کسی که شهروند یا مقیم یکی از کشورهای غربی است باید وظیفه اصلی خود را مخالفت با سیاست های تجاوزگرانه امپریالیستی در کشور محل اقامت خود قرار دهد نه آنکه تصویر غلطی که از ایران داریم را عرضه کنیم. نباید آن ایده دموکراسی که در ذهن ما هست را برای کشور دیگری که فرهنگ متفاوتی دارد تبلیغ کنیم.
بجای آنکه در این موقعیت حساس تبلیغات بی پایه رسانه های غربی در مورد نقض حقوق بشر در ایران را تکرار کنیم، وظیفه ماست که هدف اصلی خود را افشاگری در مورد نقض حقوق بشر توسط آمریکا و انگلیس در عراق و افغانستان قرار داده و موارد این نقض حقوق در اسرائیل و کشورهای متحد آمریکا در منطقه را بازگو کینم. هدف اصلی ما باید افشاگری در باره تجاوز بوش به قانون اساسی، حقوق بین المللی و بدرفتاری و شکنجه در گوانتانامو باشد.»
یکی از نکات جالبی که همواره در بسیاری از موضعگیریهای طرفداران احمدی نژاد در خارج از کشور به چشم میخورد دفاع از وضعیت زنان ایران در مقایسه با کشورهای همسایه است. الهه رستمی نیز این تم کهنه را دوباره بکار گرفته و در مصاحبه ای با مجله سوسیالیست کارگری در 21 فوریه 2004 میگوید:
«امروز زنان ایران در مقایسه با زنان کشورهای همسایه، از حقوق بیشتری برخوردارند. زنان ایران حق رأی دارند و از قوانین متعادلی در زمینه خانواده،
آموزش و کار بهره میبرند. ولی غرب این پیروزی های زنان ایران را نمی بیند، پیروزی هائی که ثمره 25 سال مبارزه است.»
میرحسینی نیز جامعه کنونی ایران را که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی قرار دارد، مدرنتر و سکولارتر از ایران پیش از انقلاب خواند و گفت در ایران کنونی، مذهب نقش ایدئولوژیک خود را از دست داده و ارزشهای دینی همچون حجاب، با وجود اجباری که برای رعایت آنها وجود دارد، قداستی را که پیش از انقلاب داشتند دیگر ندارند.وی که از فعالان حقوق زنان نیز به شمار می رود، ایران را کشوری پیشرفته تر از دیگر کشورهای اسلامی دانست و گفت زنان ایران بیش از زنان هر کشور اسلامی دیگری در امور کشور خود نقش دارند. 28مقایسه ای که نامبردگان میکنند طبیعتا با کشورهای همسایه ای مثل ترکیه، هند یا پاکستان نیست بلکه با کشورهای حاشیه خلیج مثل عربستان و کویت است. ایشان فراموش کرده است که حق رأی زنان ایران زمانی به آنان داده شد که برخی از کشورهای همسایه مورد نظر ایشان اصلا هنوز وجود خارجی نداشتند. از میان کشورهای اسلامی نیز، مراکش و تونس و مالزی فراموش شده اند
"رودابه شفیعی" از بنیانگذاران لابی ضد جنگ رژیم در انگلستان نیز شخصیت جالبی است که بیشتر شبیه چماق کشان اوایل انقلاب میباشد که بعضآ و در نهان با حزب توده نیز رابطه داشتند. وی در مقاله ای که در 13 آوریل 2006 در روزنامه "گاردین" چاپ شد آنچنان دروغ بزرگی نوشت که تنها جراید مستفیض از امدادهای مادی-معنوی! تندرو حاضر به چاپ آن هستند. وی نوشت: "ایران بطور داوطلبانه تصمیم به تعلیق برنامه غنی سازی اورانیوم گرفت. اما وقتی که مذاکرات به آنجا رسید که پرونده ایران به شورای امنیت رفت، ایران به تعلیق داوطلبانه پایان داد و غنی سازی را از سر گرفت." طبیعتا هرکس که کمترین اطلاعی از پرونده اتمی ایران داشته باشد بخوبی میداند پس از آنکه ایران غنی سازی را از سرگرفت و آژانس اتمی بمدت یکسال درخواست و تمنا و گدائی از ایران که غنی سازی را قطع کند، و ثمری ازاین درخواستها حاصل نشد، پرونده ایران به شورای امنیت ارسال گردید
همانطور که در سطور بالا مشاهده شد، عناصر اصلی شبکه لابی ضد جنگ ، برای جذب چپ آمریکایی و اروپایی، خصوصیات بظاهر ضد امپریالیستی این احمدی نژاد را برجسته میکنند. اما داستان به همینجا ختم نمی شود. این افراد بخصوص عباس عدالت و الهه رستمی، ضمنا مسئولیت جذب تندروهای خاور میانه و مهاجرین هندی-پاکستانی انگلستان را نیز بعهده دارند.
در اینجا فقط گوشه هایی از خیانتهای تعداد معدودی از این افراد ذکر شد.اما قضاوت اصلی با توجه به به همین سطور اندک با خوانندگان است تا بدانند که زمام فعالیت ای ضد جنگ در دست چه کسانی است و چگونه د پس این فعالیت به ظاهر مشوع خود قصد در تخریب دیگر جنبش های مدنی از جمله جنبش دانشجویی دارند.