۱۲ آبان ۱۳۸۹

خطاب به دولت ها و دولتمردانی که آنچه حق ایرانیان بود ادا نکردند:می بخشیم اما فراموش نمی کنیم.

امروز آنچه بیش از هر چیز ذهن هر ایرانی را به خود مشغول نموده حیات یا ممات سیاسی حکومتی است که با تمامی ابزار آلات و حتی آنچه آنرا ابزار سرکوب می نامند به جنگ ملتی آمده که سالهاست رویای دموکراسی و آزادی را در ذهن می پروراند. و امروز آنچه را که می خواهند با عقلانیتی صد چندان در برابر انقلابی نافرجام که حتی فرزندان خلف خود را بلعیده است طلب می کنند.
امروز ملت ایران حکومت و دولتی را در مقابل خود میبیند که هیچ ابایی ازتوهین،افترا،شکنجه و حتی انجام کارهای خلق الساعه ندارد.روزی وزیر علوم این کشور تهدید میکند که اگر نمایندگان سپاه و تفکر سپاه با عنوان بسیج در دانشگاهها نباشد ،دانشگاه ها را با خاک یکسان میکند و چند ماه پس از طرح این ادعا بزرگترین و مهمترین مرکز آموزش پزشکی ایران با تصمیم یک شبه ی وزیر بهداشت منحل میشود.رئیس جمهور ایران جهت انتقال مفاهیم بی اساس خود همواره از الفاظ رکیکی استفاده میکند که به جد خانواده های ایرانی فرزندان خود را برای تربیت صحیح تر در زمان پخش سخنرانی های بی محتوای این فرد باید از تلویزیون دور نگه دارند.اما ای کاش داستان به همینجا ختم میشد و اینان به اینگونه رفتارهای خود در این سطح اکتفا مینمودند و اگر احوال اقتصادی مردم ایران با شروع شدن طرح حذف یارانه ها را بخواهیم رصد کنیم متوجه میشویم که با یک تورم نجومی و ثابت ماندن در آمد مردم ایران به چه میزان فشار اقتصادی بر این مردم افزایش پیدا کرده است.اینان حتی به عده ای که ساز مخالف با سیاست هایشان در دست گرفته اند رحمی نکرده اند و آنان را از حقوق اولیه زندگی که کمترینش آزادی و داشتن حقی برای کار و درآمد است محروم کرده اند به نحوی که مخالفان فعلی ایرانی بزرگترین دغدغه شان در زمان فعلی امرار معاش است.نمونه ای از این موضوع را میتوان شخصیت های شاخص جنبش مردمی ایران نام برد، بنا به خبر هایی شخصیت هایی چون میر حسین موسوی و مهدی کروبی که تحت تدابیر شدید امنیتی مدت هاست که در حصر خانگی قرار گرفته اند نیز دچار این مشکلات هستند و شنیده میشود میرحسین موسوی طی یک سال گذشته و از زمانی که از استادی دانشگاه نیز محروم شده برای امرار معاش نقاشی کشیده و فروخته است و مهدی کروبی که بارها منزلش مورد حمله مسلحانه نیروهای ارزشی نظام قرار گرفته حتی در این مدت به دلیل عدم توانایی مالی نتوانسته منزلش را تعمیر کند.
امروز حکومت ایران و حکومت های دنیا ملتی را در مقابل خود می بینند که دیگر ایدئولوژی نمی پذیرند. نمی پذیرند که عده ای با نام اسلام و ولایت فقیه بر آنان حکومت کنند یا اینکه بازیچه کمونیسم شوروی وحیاط خلوت کشورهای عقب افتاده آمریکای لاتین شوند و نه دستمایه ای برای لیبرالیسمی که صرفا در جهت منافع بی قید و شرط امریکا باشد. و اگر امروز میبینیم حکومت ایران و دنیا خود را به کج فهمی میزند که قصد ملت ایران صرفا از میان برداشتن احمدی نژاد یا حکومت توتالیتر اسلامی است باید آگاه باشد با ملتی طرف است که در جهت آرمان های خود تظاهرات میلیونی سکوت بر پا می کند که در هیچ جای دنیا سابقه اش را هیچ کس ندیده است و آنجا که با توپ و تفنگ به پیکار با این ملت می آیند نیز سکوت پیشه میکند و حرفش را با سکوت به رخ جهانیان می کشد.
اما نگارش این دست نوشته از آن جهت بوده تا صدایی را به گوش آنان که خود را به ناشنوایی می زنند برسانم. تا بدانند در حق این ملت چه کرده اند ، علی الخصوص آنان که ادعا دارند که در کنار این ملت در این راه آزادی ایستاده اند و حساب ملت را از دولتش جدا گذاشته اند.ملتی که هر زمان دشمنش نیز پشیمان شده او را در آغوش کشیده است اما هر قدر که پرونده اش در نزدشان سنگین تر بوده اعتمادشان در گذر زمان رو به کاستی گذاشته است. ؟
در زمان فعلی که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران دولت فعلی را به عنوان نماینده واقعی خود در امور اجرایی کشور و مراودات بین المللی به رسمیت نمی شناسند، دول دنیا به گونه ای عمل میکنند گویی که واقعا این دولت با 5/24 میلیون رای تقلبی نمایندگی عام ایرانیان را دارد و آنچنان در پای میزهای مذاکره و پشت پرده ها با هم معاشقه میکنند که گویی اتفاقات بعد از انتخابات ایران را به راحتی به دست فراموشی سپرده اند. امروز در حالی تحریم های سنگین علیه ایران وضع می شود که اولین ناقضان این تحریم ها وضع کنندگان تحریم ها هستند و در حالی که مردم ایران از افزایش تورم و کاهش قدرت خرید حاصل از این تحریم ها به شدت آسیب پذیر شده اند و اقلام اساسی مورد احتیاج این مردم کمیاب شده، وزیر نیروی یکی از همین دول وضع کننده (روسیه) تحریم هایی که به دلیل مسائل هسته ای ایران بوده، به بوشهر می رود و اولین نیروگاه اتمی ایران را افتتاح میکند و جالبتر از آن اینکه نخست وزیر اسرائیل که دولت متبوعش متحد اصلی ایالت متحده در خاورمیانه است و نماینده سابق امریکا در سازمان ملل هم ، باقی خدمات لازم را برای سرکوبی گسترده و بازداشت فعالین سیاسی ومدنی به بهانه وحدت داخلی در مقابل جنگ احتمالی که به ادعای مضحک و روزانه شان تبدیل شده، در دست دولت ایران قرار می دهند.جالب این است که این ملت در عین ناامیدی که به سیاست های دولت های خارجی دارند حاضر شده اند تن به این فشار ها و تحریم ها بدهند تا روزی بتوانند زمین خوردن این دولت را ببینند و به همین علت است که هیچ گاه به وضع کنندگان آن تحریم ها ایرادی نگرفته اند اما در مقابل ناقضانش ایستاده اند و حتی بر علیه شان در خیابان ها شعار داده اند. اما ای کاش این مشکلات و پارادوکس ها به همین جا ختم میشد، تاسف بار تر این که دول غربی (به طور مشخص فرانسه) که سنگ مبارزه با تروریسم را به سینه میزنند،با یک بازی خیلی ساده، تن به یک گروگانگیری داده و در عوض گروگانگیری قاتلی را به ایران تحویل می دهد که هنوز مشخص نیست علاوه بر شاپور بختیار دستش به خون چند ایرانی دیگر آلوده است. نتیجه آن می شود که وقاحت این قاتل به جایی می رسد که فرد یاد شده را در تلویزیون دولتی می آورند تا به ملت ایران سرکوفت بزند که چرا از او به عنوان قهرمان یاد نمیکنند.و در قسمت هایی دیگر تاسف بار تر است که ایرانیانی را به عنوان نمایندگان ملت ایران به انظار عمومی معرفی میکنند که خواست هایشان هیچ سنخیتی با خواست ملت ایران ندارد و به عنوان لابیست های جمهوری اسلامی در جهت منافع دولت هایی چون دولت احمدی نژاد در کشورهایشان در حال فعالیت هستند و از این دولت حمایت همه جانبه ای را صورت میدهند . به عنوان مثال در کشوری چون انگلستان اشخاصی چون هاله افشار بار این ماموریت خطیر را برای افرادی چون احمدی نژاد به دوش میکشند و دولت های این کشورها آنان را به عنوان نمایندگان ملت ایران هر روز قوی تر از دیروز میکنند.
تمامی اینها قسمتی است از آنچه ما ایرانیان میبینیم و گویا آنان نمیبینید، اما مگر همین رئیس جمهور ایران نبود که چندی پیش با وقاحت تمام ، تمامی دنیا و قدرت های پوشالی اش را به سخره گرفت و با اعتماد به نفس تمام اعلام نمود که حوادث 11 سپتامبر ساخته و پرداخته خود دولت آمریکا بوده است و در نهایت یک ماه بعد دول غربی مجددا درخواست مذاکره با ایران را طرح کردند.مگر همین روزنامه دولتی کیهان حامی دولت احمدی نژاد نبود که به همسر رئیس جمهور یک کشور اروپایی لقب فاحشه داد و در مقابل اعتراض وزیر خارجه همین کشور تمامی رسانه های دولتی علاوه بر تکرار ادعای قبلی روسای دیگر دول اروپایی را هم مورد آماج اتهامات اخلاقی قرار دادند و در نهایت آنکه که کوتاه آمد با پیشنهاد مذاکره، احمدی نژاد و حامیانش را در انزار عامیون جهان و ایران قدرتمندتر جلوه داد.
ای کاش خوانندگان این مطلب تک تک در ایران حضور داشتند تا بفهمند که دروغ چه معنایی دارد و زمانی که شخص دوم مملکت با حمایت همه جانبه بنیادگرایانی که در اطراف وی قرار گرفته اند و تمامی امور را یکجا در دست گرفته اند با وقاحت تمام در مقابل این ملت فهیم دروغ میگویند و هیچ چاره ای جز سکوتی معنادار برای مقابله باقی نمی ماند چه مقدار آزار دهنده است. اما درد اصلی از آنجا ناشی می شود که در کشور امریکا که خود را طلایه دار آزادی و همراه با خواست های آزادی طلبانه ایرانیان می نامد همین فرد با دروغهای وقیح تر در مقابل رسانه های قولا آزاد قرار گرفته و ملت ایران و خواست های راستینش را به تمسخر می گیرد و صرفا به این مصاحبه ها با دید سرگرمی چند دقیقه ای و جذب بیننده و کسب در آمد نگریسته میشود. اگر در ایران سالهاست که امکان پرسش های بی سانسور از مسئولین کشور میسر نیست آیا همین مساله در رسانه های امریکا خط قرمز است؟ آیا طی سالیان اخیر و علی الخصوص دو سال گذشته هیچ مساله چالش زا بنا به اسناد موجود نبوده تا این فرد به مسلخ کشیده شود؟ آیا حتی تکه فیلمی از صحنه های کشته شدن ایرانیان در مقابل گلوله نبوده که به مانند مصاحبه سارا شورد در مقابل احمدی نژاد نمایش داده شود تا نگوید که در ایران فقط پلیس ها کشته شده اند؟ آیا وکیل سابق سکینه محمدی آشتیانی که با گروگانگیری خانواده اش مجبور به ترک این مملکت شد وجود نداشت که او اصلا منکر وجود سکینه محمدی شود؟
آیا واقعا رسانه های مطرح دنیا که طی چند سال گذشته نقش بسزایی در رشد شهرت محمود احمدی نژاد داشته اند، درنیافته اند که اگر با ساده انگاری در مقابل احمدی نژاد بنشینند به قول اصلاح طلبان ایرانی به مانند این است که با یک میمون باید سر میز شطرنج بنشینند؟
و . . .
اما غرض من از عنوان این مطالب و مثال ها تنها این بود که غرب و دستگاه های رسانه ای غرب همواره بزرگترین تریبون برای دولت ایران در دنیا بوده تا در مقابل انسان های بی اطلاع دنیا قرار بگیرند و دروغ های خود را سالانه با حضور در مجمع عمومی سازمان ملل به گوش مردم دنیا برسانند.
هر چه می گویم در این چند سطر نمی شود که خلاصه شود و از دردهای این ملت و آنچه به جز حکومت جمهوری اسلامی بر آنها توسط دول دیگر تحمیل شان کرده اند نمیتوانم همه جانبه بنگرم.اما تنها با چند جمله ساده به پایان میرسانم این دفتر را که اگر از سر سطحی نگری و منافع طلبی اقدامات نوعی فوق را انجام نمی دهید ،پس عملکردتان را اصلاح کنید. واگر اینطور نیست به حرف های خود که پس از حوادث انتخابات پر حادثه ایران زدید مبنی بر این که مسائل داخلی ایران مربوط به دولت و ملت ایران است پایبند باشید ، بدان دلیل که ملت ایران گشاده روست شک نکنید که ایرانیان می بخشند اما هیچ گاه فراموش نمی کنند همچنان که هیچگاه نقش امریکا در کودتای 28 مرداد 32 را،نقش انگلستان در تسخیر ایران در جنگ جهانی دوم را،نقش روسیه در بسیاری از ادوار تاریخی برای استثمار ایران چون قرارداد ترکمنچای را،نفش دولت های غربی و عربی در جنگ ایران و عراق را هیچ گاه فراموش نکرد.اما چنانکه تاریخ تمامی اینها را برای آیندگان به گواه گرفته است برای آیندگان در ایران نیز تمامی مسائلی که مطرح شد جزئی از تاریخ خواهد شد حتی اگر در حال حاضر نگارنده مدارکش را برای اشتباهات مخاطبانش ارائه نداده باشد.
به یاد دوستان و همفکران در بندم:
مجید توکلی، عبدالله مومنی، احمد زید آبادی،علی جمالی، ضیا نبوی، مهدیه گلرو، بهاره هدایت، عیسی سحرخیز، شیوا نظرآهاری، مصطفی تاج زاده، محسن صفایی فراهانی، ژیلا بنی یعقوب،نسرین ستوده، و هزاران دوست دیگر که نامشان در حافظه ی قلیلم نبود و یا نامشان هنوز هویدا نشده است.